samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

تاریخ آشناییمونو ... ۱ ماه زودتر گفتم ...
یعنی اشتباهی جای نوشته های اردیبهشت ... نوشته ای خرداد رو باز کردم .....
انگاری ناخودآگاه میخوام زودتر آشنا میشدم .....
.
.
.

catch me as i fall
say you're here and it's all over now
speaking to the atmosphere
no one's here and i fall into myself
this truth drives me into madness
i know i can stop the pain if i will it all away

don't turn away
don't give in to the pain
don't try to hide
though they're screaming your name
don't close your eyes
God knows what lies behind them
don't turn out the light
never sleep never die

i'm frightened by what i see
but somehow i know that there's much more to come
immobilized by my fear
and soon to be blinded by tears
i can stop the pain if i will it all away

don't turn away
don't give in to the pain
don't try to hide
though they're screaming your name
don't close your eyes
God knows what lies behind them
don't turn out the light
never sleep never die

fallen angels at my feet
whispered voices at my ear
death before my eyes
lying next to me i fear
she beckons me shall i give in
upon my end shall i begin
forsaking all i've fallen for i rise to meet the end

حرفهای توی وبلاگ ... مال توی وبلاگه ......

- سلام ....
- سلام .... چطوری سامی؟
- خوبم ... اسمت چی بود؟
- شیرین
- شیرین ... میای فردا بریم کوه ؟
- راستش من فردا کار دارم ...
- خب میای فردا .. وقتی کارت تموم شد بریم کوه؟
- نمیدونم .... ببینم چی میشه ....
- الان کجا داری میری؟
- دانشگاه
- باشه برو .... بای بای ...
- بای بای .....
.
.
.
.
.
.
.
.
راستی ها .... من برای یاد گرفتن اینکه هیچ وقت .. تحت هیچ شرایطی دخترم و تنها نذارم یه الگوی خیلی خوب دارم .....
.
.
.
.
- واااای .. قربون دختر تعارفیم برم ...
- اتفاقا من اصلا تعارفی نیستم .... یکی از  عیب هام همینه که خیلی روکم ....
- اوهو .... تو .... تو که اصلا این همه تعارف داری .... همشم که حرفاتو میخوری ....
- نه .. من خیلی روکم .. باور کن .... فقط حرفهای بیخود رو میخورم .... اونم سالیان سال طول کشیده تا یاد بگیرم ....

نگاه معنی داری بهم میکنه .... نگاهی که چندین بار از زیرش در رفتم ....

- خب چیز خوبی یاد نگرفتی .... آدم باید حرفشو بزنه ....
- آدم نباید حرف بیخود بزنه ( تو ذهنم اصلاحش میکنم ..... حرف بی فایده ) ....
باز بهم نگاه معنی دار میکنه ....

.
.
.

دیدی ..... دیدی راست گفتم ....
خانمها میتونن در آن واحد چند تا کار رو بکنن ....
هم وبلاگ آپدیت کنن .... هم چت کنن .... هم چای بخورن .... هم آواز بخونن ..... هم فکر کنن ........هم ......گریه کنن ......


.
.
.
.
تموم شد ......

گاهی تصمیم بر سر اینکه  عکس العملت چه باشد واقعا دشوار است  .....  

.
.
.
.
 
باور کن !

رو  آب دراز بکش .... چشمات رو ببند و با جریان زندگی برو جلو ... و از نور زیبای خورشید و سایه درختهای کنار جریان آب لذت ببر و به زندگی لبخند بزن ......
چی کار داری که به کدوم طرف میره .... باهاش برو ...
اینطوری .... اونوقت میشه ..... ز ن د گ ی .....
والا .....

گاهی ...
یه حرف بی منظور ...
یه شوخی عادی ....
یه سئوال معمولی ....
.
.
گاهی اوقات ...
یه لحن خاص ....
.
.
.
میتونه زندگیت رو سیاه کنه ...
لحظه هات رو به سال تبدیل کنه ...
هوا رو بدون اکسیژن کنه .....
میدونی کی؟
.
.
وقتی که عاشقش باشی .....