samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

شاید زیادی خودخواهم ... ولی میدونم که انقدر میخوام مال من باشه که دردش هم مال من باشه ...

دیدی آدم وقتی بچه است ....
وقتی روابط مامانش اینا رو با هم مبینه ....
دیدی وقتی یه رفتاری از مامان یا باباش میبینه که خوشش نمیاد ...
دیدی با خودش تصمیم میگیره که من وقتی بزرگ شدم ... امکان نداره این کار مامان یا اون کار بابا رو تکرار کنم ....
دیدی تو عالم بچه گی اونها رو به دادگاه میبیره و محکوم میکنه ....
بچه که بودم ..... یادمه مامانم .... هر وقت از دست بابا ناراحت میشد ... یه ۳-۴ روزی باهاش     قهر میکرد و بدون این اینکه که توضیح بده که چرا ناراحته لام تا کام حرف نمیزد ....
بابام .... نازش رو میکشید ... براش کادو و گل میخرید ...... کاری میکرد تا بتونه بخندونتش ولی  .... بی فایده بود .....
من تو دنیای کوچیک کوچیکیم ..... مامان رو سرزنش میکردم و به بابا میگفتم آخه چرا نازشو میکشی .... ولش کن .... آخه نمیدونستم آنچه را که بابام میدونست .....
و جالب تر اینکه هر بار به خودم قول میدادم که همیشه حرفم رو بزنم و انقدر ادا اطوار در نیارم .... باور کن فکر میکردم حرکت مامانم اطواره .....
.
.
. ولی خب .... میگم این به ارث بردن خصوصیات پدر و مادر هم بد دردیه ....
باعث میشه آدم قولهاشو زیر پا بذاره ....
دست خودم نیست .... ارثیه .....
.
.
.
ولی چیزی که هست ..... اولش ارثه ... بعد که یاد آوری میشه .....
من به خودم قول دادم که قهر نکنم .....

پیشی پیشی ملوسم ....
میخوام تو رو ببوسم ...
مامانم نمیذاره .....
خدایا این چه کاره؟ ...
.
.
.
پیشی پیشی ملوسم ..... یواشکی ......خب؟!!!... :*:*:*:*:*:*

از تاکسی پیاده شدم ....
یه نفس عمیق و درست و حسابی ....
برای جبران ۴۵ دقیقه که نتونسته بودم نفس بکشم ....

پشت سرم آقایی که کنار دستم نشسته بود پیاده شد و گفت :
 ببخشید خانم .... حالتون خوبه .... من احساس کردم .... حالتون زیاد خوب نیست .... کمک میخواین ....
نگاهی عاقل اندر چی چی بهش انداختم که آخه ..... مرد حسابی ....
تو که یه موجود ۲۰۰ کیلویی هستی ... و اندازه سه تا آدم نرمال جا میگیری ..... چرا وقتی تو تاکسی میشینی دو نفر حساب نمیکنی .... یا اگه حساب نمیکنی دیگه چرا میخوابی و ولو میشی رو بقلیت که من باشم ..... خور خور هم میکنی .... آخه این درسته ....
حالا گیرم من نحیف و ظریف و اینا نیستم ... ولی خدا شاهده  پرس شدم ...
.
.
اون یکی رو بگو که از موقعی که سوار شده منتظر یه فرصت که چشمک بزنه ....
تو رو خدا روزگار منو ببین ....

نگاهی به یادداشت های گذشته ....

- سلام ...
- سلام شنل قرمزی ...
- دهه ... پس تو اقا گرگه ای ...
- نه ... من شکارچیم ... اومدم تو رو از تو شکم آقا گرگه در بیارم .....
.
.
.

به من میگه ....
تو احمق باش ...
و به امید این زندگی کن که دیگران احمقند .....
...
فقط وقتی خراب میشه که که طرفت بفهمه که تو احمق گیرش اوردی .......

در دنیا باید مواظب هر چیزی بود تا خطر ناک نشه ....
حتی یک گل ....
آره ..... حتی گلی کوچیک میتونه خیلی خطر ناک باشه.
و اون موقعیه که مثل درخت بائوباب در قلب تو ریشه زده باشه ...
و اون میتونه تمام وجودت رو بگیره .....
.
.
.
همیشه در زندگی چیزهایی هست که نمشه فراموش کرد
گاهی یه نگاه که در خلوت رویا ها ایستاده و همیشه نگاه میکنه .....
.
.
.
.
میدونی ..... تازگیها با یه چیزی خیلی حال میکنم .....
اینکه چشمام رو ببندم و چشمای شیطونت رو نگاه کنم ......

سلم ....(بخوانید سلام )

..

ساعت 3:01 نیمه شب است ......

ساعت 10 خوابیدم 1 پاشدم ...... حالا دیگه خوابش نمیاد .......

نمیبره .......

میگم ...

اون موقع که 3 تا کانال داشتیم ... تلویزون هیچی نداشت ..... الانم که 198 تا کانال داریم ... بازم تلویزون هیچی نداره .....

.

.

بیخود بی جهت نشستم پای کامپیوتر تایپ میکنم و مخلوط سه تا عرق رو سر میکشم .... ( کاسنی-شاتره-نعنا ) ....

.

.

آستونم هم تموم شده ....

.

.

.

تازگی ها خونه پر از کتابهای دچاریت شده ..... روح و موح ... این چیزها ..... خدا کی میخواد یه شیما عقلی دوباره (فاقد دچاریت )عطا کنه .... من نمیدونم .....

.

.

.

خدایی هیچی برای نوشتن ندارم .....

.

.

.

بذار ببینم .....

امروز .....

اون آقا راننده تاکسیه که با عالم و آدم دعواد داشت ............. نه .

ساختمان داده ها و آرایه های چند بعدی ..... نه ..........

ناریک و اینکه یکی میخواسه بزنتش ........... نه .............

گردون .....

وبلاگ معروف ...

نویسنده معروف ....

من معروف ...

تو معروف ....

بابا .............

معروف .........

.

.

بوی چوب ...

آب سیب ....

هایپ ...

شکلات .... ( میگه مثل سنگ مزه خاک میده )

یه مشاهده تازه .. ببین .... اینجوریه .......

رویا ......

نرتن پنج ....

دربست .....

3 ساعت در 1 ساعت ....... ( عدم تطابق زمانی و مکانی )

.

.

.

بابا میگه ... دیر اومدی با من شوخی نکن .....

نگران شده ...

مثل همیشه ....

.

.

.

.

باقالی پلو ....

چایی ....

.

.

.

خواب .......

تنهایی ..........(ایش .... اینم شد زندگی .......)

.

.

اوه اوه ...... فردا ........ ساعت 7 صبح ........ تنیس ......

.

.

.

شیرین بخواب ......... تو میتونی ..........

.

چایی میخوام .....

عجب گیری کردیما ....
میگه ....
خانم به خدا من قصد آزار و اذیت شما رو ندارم ....
من مجبوووووووور شدم شما رو حک کنم ...
من فقط میخوام بدونم که شما خودش هستین که اگه بودین کارتون دارم که ......... یوم یوم یوم یوم یوم .....
ایش ....
.
.
از این به بعد این تو مینویسم ......