Imaginary"
I linger in the doorway
Of alarm clock screaming
Monsters calling my name
Let me stay
Where the wind will whisper to me
Where the raindrops
As they’re falling tell a story
In my field of paper flowers
And candy clouds of lullaby
I lie inside myself for hours
And watch my purple sky fly over me
Don’t say I’m out of touch
With this rampant chaos- your reality
I know well what lies beyond my sleeping refuge
The nightmare I built my own world to escape
Swallowed up in the sound of my screaming
Cannot cease for the fear of silent nights
Oh how I long for the deep sleep dreaming
The goddess of imaginary light
.
.
سلام
من تا به حال در هیچ انتخاباتی شرکت نکردهام. شاید عجیب باشد اما با آنکه در دو دورهی قبل به خاتمی هم رأی ندادهام این بار میخواهم شرکت کنم.
این بار شرکت می کنم بهسبب آنکه میترسم دوباره برگردیم به قبل از هشت سال قبل. نمیدانم چرا این مردم حافظهی تاریخی ندارند. اینجا و آنجا میشنوم که طبق نظرسنجیها کسی در صدر است که از اول انقلاب تا بهحال حداقل نقشی معادل بیستوپنج درصد ادارهی نظام را داشته است. میشنوم احتمال اول یا دوم شدن کسی میرود که تا بهحال جز برخوردی نظامی از وی در ذهن ندارم. میشنوم که صحبت از تحریم انتخابات و کاستن از مشروعیت نظام است و اینها همه در اندیشهام میبرد که چه باید کرد؟
اگرچه راه و روشم تاکنون چیزی بودهاست از جنس تحریم اما این بار حس میکنم رأی ندادن جز باختن قافیه نیست. تحریم که چیزی است از قماش مبارزهی منفی، باید که با برنامه و ادامهدار باشد. این که رأی ندهیم و بعد از آنکه کسی برگزیده شد بر خلاف میل و فکرمان، برویم ودر خانههامان بنشینیم و همان زندگی سابق را ادامه دهیم ثمری ندارد بهجز میدان خالی را به رقیب وانهادن.
ایناست که این بار رأی میدهم آن هم به "معین" ، که در نظرم تنها کسیاست که میتواند آنچه را در این هشت سال رخ دادهاست پی گیرد. و مهم تر از آن رأی میدهم تا آنها که از برگزیده شدنشان بیمناکم بر مسند ننشینند. جز اینها، این بار همهی آنها را که میشناسم دعوت میکنم که چون من به او رأی دهند. و از این کار کمترین حسی از تبلیغ کردن برای وی ندارم زیرا آنچه میکنم فقط برای خویشتن است و برای کمک به آن چه فکر می کنم رخ دادنش نکوست.
دوست من،
اگر در پی شرکت نکردنی و کنار کشیدن، لختی اندیشه کن از فردایی که ممکن است با گوشه نشستنت در پیش باشد. اگر پس از این باز هم بر آنچه میخواهی انجام دهی مصممی حتماً خیر در آن است که میپنداری. آنچه منت فرا می خوانم تنها و تنها لحظهای درنگ است در این گذر بی بازگشت زمان.
به یاد آور آن هنگام را که در انتخابات شورای شهر و مجلس هفتم به کناری نشستیم و در پیاش آنچه را که رخ داد.
علاوه یر اینها که شاید نجوایی باشد از روی مهر، سخنی ندارم وخواستهای جز آرزوی شادکامی و پیروزی و بهروزی برای همه.
خوش باشید
.
.
.
.
.
سلام
این دومین میلی است که دارم در این مورد میزنم. نمیدونین چهقدر دلم می گیره وقتی این روزا با آدما حرف میزنم در مورد انتخابات و میشنوم که خیلیها میگن رأی نمیدیم اما اگه رأی میدادیم به معین رأی میدادیم. فکر میکنم چرا ماها همش کنارهگیری میکنیم. من فکر میکنم خاتمی تو این هشت سال کم ترین کاری که کرد این بود که الان همه ی کاندیداها دارن در مورد دموکراسی و آزادی بیان و توجه به جوونا این طور چیزا حرف میزنن و دیگه کسی از حاکمیت فقیه و این که مردم صغیرن و قدرت تشخیص ندارن حرف نمیزنه.
من خودم تا به حال همش اهل تحریم و از این چیزا بودم اما الان دارم میفهمم که تحریم کردن من یه جوری به این معنی بود که همیشه منتظر بودم اوضاع اون جوری که من میخوام بشه و اون وقته که من افتخار میدم بیام وسط.
آقا، دموکراسی دادنی نیست گرفتنیه. چرا کنار میکشیم؟ انتظار داریم چی بشه؟
چرا فکر میکنیم که اگه رأی ندیم مشروعیت نظام میره زیر سؤال؟ بابا به خدا تو امریکا و اروپا هم معمولاً حدود 30 درصد واجدین شرایط توس انتخابات شرکت مِ کنن. با این تفسیر تو این انتخاباتم حتی اگر ماها رأی ندیم بازم حداقل همین مقدار توی انتخابات شرکت میکنن. پس رأی ندادن تنها اثرش اینه که کسی انتخاب میشه که خوب که نیست هیچی بلکه ازش بدمون هم میاد.
ببینید بیایید یه کم مدرنتر فکر کنیم : معین خودش مهم نیس مهم اینه که برنامهریزای معین آدمایی مثل محمدرضا خاتمی و سعید حجاریان و محسن میردامادی هستن و اینا آدماییان که میشه بهشون اعتماد کرد. این نوع فکر همون زمینهایه که برای استقرار نظام حزبی بهش احتیاج داریم.
راستش من نگرانم و سعی میکنم نگرانیمو ازاین که اگه هاشمی رییس جمهور بشه دیگه حالا حالاها باید فاتحهی آزادی بیان و دموکراسی رو خوند.
نگرانم و تنها کاری که میتونم بکنم اینه که حسم و فکرمو بگم و بقیه رو هم تشویق کنم.دیگه الان معتقدم که جامعهمون وقتی درست میشه که هممون در رشد و تغییرش سهیم باشیم. البته درک می کنم این قدر در طی تاریخمون سرخورده شدیم که دیگه حال نداریم. اما الان معتقدم تنها راهش اینه که بیایم وسط و بگیم که هستیم و فکر میکنیم و حقمونو میخوایم.
دارم میفهمم که باید محکم وایستیم و حرفمونو بزنیم اما این بار نه فقط در انتخابات بلکه حتی بعد از اون.
من تا حالا حتی تو زندگی شخصیم و توی روابطم با آدمای دیگه عادت کرده بودم که خواسته هامو نیازامو نگم، فکر میکردم باید کنار بیام، تصور میکردم که این کار یعنی سازگاری و . و نتیجهاش اینه که من آدم خوبی هستم. اما الان دارم میفهمم که اینطوری نیست. باید حرفمو بزنم اونم با صریحترین و مستقیمترین شکل ممکنش. توی مسایل اجتماعی هم به همین نتیجه رسیدهام.
برای همین از همه ی شماها می خوام که رأی بدین و به معین هم رأی بدین.نذارین این فرصتی که برای شروع دموکراسی به دست اومده همین طوری الکی از دست بره.
حرفای من این بود. اگه اذیتتون کردم معذرت میخوام.
همیشه شاد و پیروز باشین
خدای من .....
- چقدر این بانمک شدن ....
- تو هم دیدی؟
- واقعا که خیلی مسخره است ...
- شماره پاتون چنده؟..... واقعا سئوال اساسی پرسید
- آخرش که خدا بود ....
- دیگه نمیدونن باید چی کار کنن ....
:_&- روی من که شدیدا تاثیر گذاشت .... من حتما میرم به هاشمی رای میدم .... دونقطه دش اند
- الله .... اینا کی میخوان درست بشن ...
.
.
.
.
- میگم عزیزم ..... بیا بریم به احمدی نژاد رای بدیم .... بعد خودمون دوتایی به حماقت خودمون بخندیم .... موافقی ؟!
.
.
.
.
آهای ملت .... بدانید و آگاه باشید که من از فردا تا 8 تیر میخوام بکوب در بخونم ..... و من میدانم که درس خواندن در این روزها همانقدر در آینده من تاثیر خواهد داشت که شماره پای کاندید ریاست جمهوری در سرنوشت مملکت ...
من این کار رو میکنم ..... اما تو باور نکن ....
.
.
.
.
واااااااااااااااااااااااااااای .... نمیدونی چه لذتی داره پس گرفتن پسورد .....
آهای ....
هی ....
هوی ...
با تو ام ...
ببینم ... تو همیشه عادت داری غذای امروزت رو از تو آشغالهای غذای دیروزت درآری بخوری؟....
پس چرا تجربه های امروزتو رو از تو آشغای ذهنی دیروزت درست میکنی؟
بیریز بیرون بابا همه آشغالا رو ....
.
.
.
.
میدونی ...
همیشه .. یعنی اون اولا .. ... فکر میکردم که وبلاگ یه خوبی داره .. اونم اینه که اگه تو نتونستی حرفت رو به کسی بزنی میتونی اینتو بنویسیش ...
.
.
.
۲ هفته از گذشت اولین پستم نگذشته بود که فهمیدم .. حتی حرفهای عادیتم باید فیلتر کنی بعد بنویسی ... چه برسه به این که بخوای حرفهای کودکانه تو دلت رو بنویسی ...
میدونی .... یکی از بدترین اتفاقاتی که میتونه واسه یه آدم بیوفته اینه که چیزی که براش خیلی زحمت کشیده یهو گم بشه ....
فکر کن ....
خوشحالم از سه تا چیز :
- اول اینکه اون چیزی نیست که خیلی دوستش دارم ...
- دوم اینکه تو کامپیوترم بود نه تو زندگیم ...
- دنیای من ویروس نداره ...
و ناراحتم از اینکه دوباره باید از اول پاور پوینت طراحی کنم در حالی که دارم از خواب میمیرم ...
ای ...
عجب گه شده ایم ما .....
قبلا هم همه اینها را خوانده بودیم .... ولی آن موقع مانند این موقع با خواندن هر پست .... بالا ...پایین نمیشدیم .....
شاید چون .... حالیمان نبود .....
آه .... ای کاش حال نیز ... حالیمان نبود ...
.
.
ای ...
عجب دچار شده ایم ما ....
میتوانستیم به جای این همه دوباره خواندنها و خود ناسزا دادنها ... مشقهایمان را بکنیم ... تا باعث سر بلندی رئیس جمهور آینده شویم ....
ای ...
عجب دختر ۱۴ ساله اسحاحاتی شده ایم ما
جدمان همیشه میفرمود ک
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ....
ولی ما هی گیر دادیم که بپیچیم ....
.
.
.
ای
عجب پیچ در پیچ شده ایم ما ....
.
.
.
.
.
دختر مگه تو یه عالم کار نداری؟
مگه شنبه ارائه نداری؟
مگه نباس پاورپوینت درست کنی؟
۱ شنبه باید پروژه اسمبلی بدیها!!!
کاورزیتو هنوز تحویل ندادیها .... در دروازه بازه .... حیای تو کجاست .... دختره بیحیا ....
حالا گور بابای کمکم به خونه ...
مگه تو نباید بشینی پای این فلشه ... سامان فشت میده ها
حالا هی بشین وبلاگ بخون ... آهنگ گوش کن ....فیلم ببین.... پاکیزه باش و درد بکش ....
خلاصه گفته باشم ....
این کارا آخر عاقبت نداره ها ....
.
.
.
.
.
.
عجب ملت بیکارن .... یارو ۲۰ دفعه ادد میکنه .. باز میگم نه .. باز میاد ادد میکنه .... بابا عجب ملت بیکارن ......
یه عالم تایپ کردم ... یعنی از ساعت ۳ تا حالا .... ولی همش پرید ....
.
.
.
نمیدونم این چه خصوصیتی مزخرفیه که من دارم .... وقتی تلاش نمیکنم تو رو به راه راست بیارم ... خودمو به زور میفرستم راه کج .... خفه شدم از دود این سیگار کوفتی ... اه ...
بگو آخه مگه چلی؟
.
.
.
قول میدم اگه گفتگوی درونیه تو قطع شد .. منم برم.... البته اگه تا اون موقع محلول خواب بی رویا بدستم نرسید ....
دیگه از دست این توله بلاجرهای نشخوار کننده خسته شدم ...
مرکبهای غولپکر دریایی .. واه ..واه ....
.
.
.
آقا هری پاتر و جام آتش داره میاد .... آخ جوووون ...
تازه هری پاتر و نمیدونم چی چی ۶ هم داره میاد ... بازم آخ جوووووون .....
.
.
.
بابا جون ... من پسورد نامه هامو میخوام ... ای خدا ... نموده شدم انقدر میل زدم ...
ایش ....