samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

دانشگاه ...

سلام یعنی من به تو آزاری نمی رسانم!
سام چون در حال حاصر معنیی در فرهنگ فعلی ما نداره و به قولی من درآوردیه!
معنیش می کنم : سام= من تو را تایید میکنم و دوستت دارم !
خوب چه خبر؟
یادم میاد یه زمانی اون موقع ها که هنوز در سن التهاب بودم به پسرهای محلمون میگفتیم خبر!
مثلاً میگفتیم چندتا از خبرها رو تو راه دیدم و یا متنِ یه خبری رو برای کسی میگفتیم!
عجب روزگاریست دوران دبیرستان!....
حالا هم مثلاً بزرگ شدیم و رفتیم دانشگاه, دانشگاه , دانشگاه......
میگن دانشگاه جایی که می رن تا یار پیدا کنند!
میگن دانشگاه میرن تا دانشجو بشن!
میگن دانشگاه میرن تا سطح شعور و فرهنگشون بره بالا!
میگن دانشگاه میرن تا روابط
دختر و پسر رو یاد بگیرن!
میگن دانشگاه میرن تا بزرگ بشن
میگن دانشگاه میرن تا ابروهاشون رو بردارن
میگن دانشگاه میرن تا وقتی بهم زنگ زدن بگن ما هم دانشکده ای هستیم و با هم پروژه داریم
میگن دانشگاه میرن تا تو اینترنت عضوِ یه گروپِ دانشجویی بشن
میگن دانشگاه میرن تا جمعه ها با هم کوه برن اونم دانشجویی
میگن دانشگاه میرن تا......
ولی نمیگن دانشگاه میری تا هی حرس بخوری که چرا اومدی دانشگاه...
ولی نمیگن دانشگاه میری تا هر روز صبح که از خواب پاشدی عزا بگیری که ای وای دوباره باید برم دانشگاه
ولی نمیگن دانشگاه میری تا نه از درس لذت ببری نه از سالهای عمرت- که می گن بهترین سالهای عمره!
ولی نمیگن دانشگاه میری تا ببینی که این مملکت هیچ چیزِش درست نیست حتی دانشگاه
ولی نمیگن دانشگاه میری تا بفهمی استادت که یه عمر درس خوند و زحمت کشیده حالا حتی پولِ کرایه رفت و آمدش رو هم نداره
ولی نمیگن دانشگاه میری تا متوجه بشی که شعور ربطی به تحصیل نداره
ولی نمیگن دانشگاه میری تا بفهمی نصف دانشجوها معتادن و تقریباً همشون سیگار می کشن
ولی نمیگن دانشگاه میری تا بیش از بفهمی نصف دانشجوها مشکل مالی, جسمی, جنسی ,....دارن
ولی نمیگن دانشگاه میری تا ببینی تقریباً همه دانشجوها دچارِ افسردگی و میگرِن و هزار درد دیگه هستن
ولی نمیگن دانشگاه میری تا ببینی که همکلاسیت دو روزه از شدت گرسنه گی نخوابیده یا از شدت غصه چیزی نخورده.....
ولی نمیگن که نه داداش دانشگاهی که میگن باید اسمش میشد متاجا (محل تجمع افسردگانِ جمهوری اسلامی).
ولی نمیگن که....

من ۲۰ سالمه ....

روز اول از سال۱۳۸۲ /روز ۸۱ام از سال ۲۰۰۳ .....

امروز درست 20سال و 4 ماهمه!  ولی اصلاً احساس 20سالگی نمیکنم !( الان اگه اینجا بود میگفت چون هنوز 14 سالته! ) بچه که بودم وقتی یه دختر 20ساله رو میدیدم به نظرم خیلی بزرگ و اکثراً زیبا و جذاب میومد! یادمه دختر عمه ام رو تو 20سالگیش خیلی دوست داشتم! همش با خودم فکر میکردم وای چقدر بزرگه! چقدر زیباست! وای نگاه کن !

وقتی پسر خاله هام میدیدنش دست و پاشون رو گم میکردند و به تته پته میوفتادند, منم از دور با نگاه بچه گونه و تازه بهشون نگاه میکردم! انگار سن بالای 16 فقط برای دیگرانه! مامان و خاله از ناناز به عنوان یه دختر 20ساله زیبا و دوست داشتنی حرف میزدن! تو مهمونیها , خانومهایی که پسر جوون داشتن از مامانم میپرسیدن این دختر 20ساله که اون وسط انقدر زیبا میرقصه کیه؟ ازدواج کرده؟ دانشگاه میره! به به دختر فریده خانومه؟ هزار الله و اکبر! ماشالله!علی مادر بیا با ناناز جون آشنا شو!

ناناز هم سرتاپا ناز و اعتماد به نفس بود! خیلی متین ولی شیطون با نگاهش به همه اعلام میکرد که من زیباترین و دست نیافتنی ترینم!

من؟

مثل یه فیلم که فقط فیلم است و هنرپیشه ها هم از من خیلی دور هستن به این سن نگاه میکردم!

 

حالا 20 سالم شده !

-تو مهمونیها ازم میپرسن ببخشید شما دختر طیبه خانوم هستی؟ ماشالله چقدر بزرگ و خانوم شدی!هزار الله و اکبر ,ماشالله! بزنم به تخته!

و من ناناز میاد جلو چشمم و باز از خودم میپرسم :

شیرین تو واقعاً 20 سالته؟

- وقتی از مهمونی برمیگردیم مامان میگه شیرین, اون خانومه که دیدی خیلی از تو خوشش اومده بود ها! همون که پسرشو صدا کرد و با هم آشناتون کرد! من یه نگاه عاقل اندرصفی به مامان میکنم که یعنی چی خوب ؟! مامان با نگاهش حرفش رو پس میگیره و میگه البته من بهش حالی کردم که تو اهلش نیستی!

ولی نگاه من معنیش اینه که من ؟ از من؟ وا!

و دوباره از خودم میپرسم :

تو واقعاً 20سالته؟

-وقتی میریم پیش خاله ! میگه شیرین جون ( به این جون توجه کنید) تو باید آرایش قهوه ای کنی ! چون نمیدونم چی چی ....

و من باز به خودم میگم :

نه؟! تو واقعاً 20سالت شده؟!

-وقتی شنیدم که نرگس میخواد ازدواج کنه ! با حالت اعتراض و تعجب گفتم : چی؟ چه خبره به این زودی!

جواب شنیدم : زود نیست! نرگس 20سالشه!

ومن دوباره از خودم میپرسم :

اَ.... پسر ..... منم 20 سالم شده؟!پس چرا احساس 20سالگی نمیکنم؟!

-بهم گفت : یعنی تو میخوای بگی یه دختر 20ساله از این جور روابط خبر نداره!

و من باز از خودم پرسیدم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-نیما بهم گفت : ببین شیرین ! تو الان میتونی همسر یه مرد 26-27 ساله باشی! یعنی اندازه اون از زندگی درک داری! ولی پویا نمیتونه!

و من باز از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-استاد میگه : خانوم سمسار شما با این که 20 سالته! ولی 10 سال بزرگتر از سنت هستی!

و من باز با تعجب از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-بابا میگه : خب دیگه تو الان 20سالت شده! خودت میفهمی درست وغلط کدومه! من فقط پیشنهاد میکنم!

و من باز با دلخوری از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-مامان لباس یقه باز و مکسیش رو از تو کمد در میاره و میگه :

بیا شیرین جون اینو موقعی که 20 سالم بود بابات برام سوقاتی اوورد ! برای فلان مهمونی بپوش !

من ؟ پیرهن؟ اونم ماکسی؟ یقه باز؟ من ؟

باز با تعجب از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

.

.

.

.

.

خب ! من الان 20سال و 4 ماهمه ولی هنوز با تعجب و تحصین به دخترهای 20ساله نگاه میکنم!

پدیده ای به نام ....

داشتم واسه خودم چایی میریختم!( از تو چه پنهون بدجور معتاد چایی هستم! یعنی اگه همه در دوران جنگ نگران غذا باشند من احتمالاً نگران کمبود چای هستم! )

یه دفعه صدای آهنگی رو از تو اتاق شنیدم! خیلی زیبا بود ! هم آرامش داشت ,هم هیجان!

رفتم تو اتاق , برنامه sound check بود و دوتا دختر خوشگل و خوش هیکل داشتن روی صحنه شهر میخوندن! نگاه کردم دیدم آهنگشون اول شده ! بعد مجری برنامه توضیح داد که این دوتا دختر روس هستند! رفتم سراغ کانال روسیه! ولی اخبار داشت ! اومدم تو اینترنت و شروع کردم در به در دنبال آهنگ گشتن!

Tatu albums

نشد!

Tatu dawnload

بازم پیدا نشد!

Tatu mp3 dawnload

باز نشد! ای بابا !

“All the thing she said”  mp3 download

خب حالا شد! ای وای 48 دقیقه واسه گرفتن یه آهنگ ؟! باشه برو!

1بار 2بار 3بار ...nبار گوش کردم ! انقدر که صدای مامانم دوباره دراومد !
هی دقت کردم ببینم چی میگه ؟

All the thing she said

All the thing she said

…..

همشو درست متوجه نمیشدم!

خب طبق معمول همیشه دوباره وارد اینترنت شدم!

All the thing she said   lyric

خب ....

TATU
All The Things She Said


All the things she said
All the things she said
Running through my head
All the things she said
All the things she said
Running through my head
This is not enough

I'm in serious s--t, I feel totally lost
If I'm asking for help it's only because
Being with you has opened my eyes
Could I ever believe such a perfect surprise?

I keep asking myself, wondering how
I keep closing my eyes but I can't block you out
Wanna fly to a place where it's just you and me
Nobody else so we can be free

All the things she said
All the things she said
Running through my head
All the things she said
All the things she said
Running through my head
This is not enough
This is not enough
All the things she said
All the things she said

And I'm all mixed up, feeling cornered and rushed
They say it's my fault but I want her so much
Wanna fly her away where the sun and rain
Come in over my face, wash away all the shame
When they stop and stare - don't worry me
Cause I'm feeling for her what she's feeling for me
I can try to pretend, I can try to forget
But it's driving me mad, going out of my head

All the things she said
All the things she said
Running through my head
All the things she said
All the things she said
Running through my head
This is not enough
This is not enough

All the things she said
All the things she said

Mother looking at me
Tell me what do you see?
Yes, I've lost my mind

Daddy looking at me
Will I ever be free?
Have I crossed the line?

All the things she said
All the things she said
Running through my head
All the things she said
All the things she said
Running through my head
This is not enough
This is not enough

All the things she said


پاراگراف اول , به چه قشنگه !
پاراگراف دوم , به به !
پاراگراف سوم , واقعا زیباست!
خب تکراری !
پاراگراف پنجم , وا؟! چرا همه ضمیرها دختره؟ مگه اینو دوتا دختر نخوندن؟!
چی؟ ای وای! ایوای!
چه جالب اینا هم شمس و مولانا دارن! ولی چرا از چشم و  عشق و اینا میگه!
نکنه؟!
نه , بابا !
یه 2 ساعتی گذشت ومن هنوز تو فکر بودم ! دوباره صدای آهنگ از تو اتاق اومد!
تلویزون روسیه داشت شوی این آهنگ و نشون میداد!

وااااااااااااااای! عجب شویی! ای وای ! همه تو این شوی عاشقانه خانوم تشریف دارن !
ای بابا! حالم بد شد! حالت تهوع گرفتم! اَه! اَی!
بیا اینم از آهنگی که ما خوشمون اومده بود..... 

 ----------------
نظرات :
نویسنده: مهندسین مجرد
شبی که توش ستاره نباشه هرچی ابر کنار بزنی ستارش پیدا نمیشه اون موقع هم ستاره نداشتی که از اون اهنگ خوشت اومده .مطلبت عین همیشه قشنگ بود.میخواستیم با اجازت لینکت کنیم .دوستی پایدار .بای

--------------

نویسنده : شیرین

bebin,aval salam dovom age ahang ro dost dashti va khoshet omade,hich rabti nadasht ke khandehash ba ki mikhaban ,mohem ine ke khandehaye khobi hastan,chera kheili in ro hanoz nemitonan to iran befahman ?


--------------
نویسنده: فرزاد استقلالی
اره بابا لینکشو می زاشتی دیگه به هر حال خوش باشی
----------------
نویسنده: یه نفر

بچه جان لینک آهنگ رو هم میگذاشتی دیگه!


 

بوی اسفند می آید!

وای خفه شدم!

 من نمیدونم نمیشد یه چیز دیگه واسه رفع زخم چشم اختراع میکردن که بو نده و دود نکنه!

خب خب .... حال شما؟ احوال شما؟ قربان شما؟ خوب هستین شما؟ اِی ما هم هستیم!

چه خبر؟  ما هم سلامتی رهبر!

 دسته تبر !

عروسی آدمهای بی خبر!

خب دیگه چی کارها میکنید؟

آقا ! بسه بسه!

یه جایی تو ابله محله خوندم !

دو نفر وقتی همدیگر رو دوست دارن تا آخر دنیا حرف واسه گفتن دارن!

ولی من شبها وقتی از کنار رستورانها و کافی شاپ ها رد میشم , عاشق و معشوق هایی رو میبینم که فقط به هم نگاه میکنند و چهره هاشون داد میزنه که از بیحرفی دارن تلف میشن!

و اونوقت از خودم میپرسم : آیا برای این آدمها آخر دنیا رسیده؟

یه جناب محترمی که غریبه هم نیست ! اومده و یه پیغام باحال گذاشته ! یه شعر و با اینکه بوی غر و مرگ میده و من میدونم مال کیه ولی با این حال خوشمان آمد! اینه :

صدای گریه ی عاشق نمی آید

دیگر فرصتی برای زندگی نمانده است

دیگر میان کوچه های زندگی عاشقی نمی گرید و هیچ معشوقه ای عاشقش را نمی شناسد .

دیگر زمانی برای زندگی نمانده است .

خوابها ارزش ندارند .

دیگر دیدن عاشقی در راز و نیاز محال است .

 نوشتن بی فایده و زیستن تنها برای مردن .

 باز هم بی معناست.

آسمان تیر و تار شمعدانی خاموش از زبان عاشق اینجا آخر زندگانیست .

نه خدا وکیلی جالب بود!

من میگم شما نیهلیست شدی!میخوای اصلاً خودم رو بکشم راحتت کنم!

جا داره اینجا یه فاتهه واسه فرهاد بخونیم!

کوچه ها باریکن دوکونا بسته!

خونه ها تا ریکن تاقها شکسته!

از صدا افتاده تار و کمونچه!

مرده میبرن کوچه به کوچه!

و یادی هم از داریوش!

سال سیاه 2000

و صد البته آخر همه غرها و نهلیستها!

مهندس حامد محققی فرد!