زیادم بد نیست ...
یه سال هی میری استخر و بدنسازی و ماساژ و دوره ...
هی غیبت میکنی که شوهرم ال ... مادر شوهرم بل ... خواهر شوهرم دبل ال و بل ...
هی میری آرایشگاه و مدل عوض میکنی ... واس خودت ...
هی میری جلو آیینه .... میگی کوفتت بشم الهی .... حیف من نبود .... چند فش آب کشیده و نکشیده هم به باعث و بانیش میدی ..... هی میزنی تخت سینت ....
یکی دو تا سفر میری خارج و پولهای شوهر رو بدون کمترین لذتی خرج میکنی و میریزی تو جوب ...
هر موقع هم حالت تهوع داشتی ۵ -۶ تا قرص اعصاب میندازی بالا و یک گالن عرق میخوری که حالیت نشه کی هستی و کجا ....
بعدشم یکی دو تا توله میاری و باهاشون بازی میکنی ... هی بالا پایین میندازیشونو و حرصت رو سرشون خالی میکنی .... سرگرم میشی دیگه ....
بعدشم میمیری میره پی کارش ....
والا ....
.
.
.
زندگی جهنمی .....
سلام. منظورت به من که نیست نه؟
زندگی یک افسانه سیزیف تمام عیاره!!!
سفری دشوار و سخت در دخمه های خم اندر خم و پیچ اندر پیچ؛از پی هیچ!!!
چرا اینقدر اراجیف به هم می بافی... تو از زندگی چی می فهمی.... زنده بودن با زندگی کردن خیلی فرق داره....اگه تابیر تو از زندگی اینه من برات خیلی متاسفم...
اصلان هم زندگی این طور نیست تو اصلا فکرت خرابه خراب میدونی یعنی چی خراب خیلی برات متاسفم زندگی کردن ولذت بردن ازهمه نعمتهای خداست