samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

گفت : از 74 کیلو رسیدم به 62! این شلواری که تو تنم لق میزنه رو میبینی؟ برام تنگ تنگ بود!

گفت : وقتی تو خیابون راه میرفتیم همه فکر میکردن خواهر برادریم! چشماش دقیقاً همرنگ چشمای من بود!

گفت : تا حالا بهتر از اون ندیدم و گمان هم نکنم که ببینم!

گفت : تنها دختری بود که عاشقش شدم!

گفتم : بهش گفتی؟

گفت : هیچ وقت !

گفتم : چرا ؟

گفت : نمیدونم!

گفتم : میدونست که چقدر دوستش داری؟

گفت : نمیدونم! لابد ....

گفتم : چی شد که بینتون بهم خورد؟

گفت : 3 سال از من بزرگتر بود و من بهش گفته بودم که فقط 1 سال از اون کوچیکترم! موقع کنکور که شد دیگه نمیتونستم زیاد برم بیرون , یه روز زنگ زد و گفت دیگه خسته شدم! منم هش گفتم منم خسته شدم و گوشی رو قطع کردم! همیشه بعد از دعوامون زنگ میزد ولی این بار....

گفتم : خب تو زنگ میزدی!

گفت : نه ...

گفتم : چرا؟ مگه عاشقش نبودی؟

گفت : چرا . ولی یه چیزی مانع میشد تا بهش زنگ بزنم!

گفتم : چی؟ غرور؟

گفت : نه! نمیدونم! خیلی دلم میخواست ولی ....

گفتم : دیگه با هیچ دختری دوست نشدی؟

گفت : نمیتونم!

گفتم : چرا؟

گفت : همه رو با اون مقایسه میکنم , حتی اگر هم بهتر باشه با خودم میگم , خیلی خوبه ولی اون نیست!

 

 

گفت : دخترها آدم رو میخوان واسه پز دادن!

( یه لحظه با خودم فکر کردم , نکنه راجع به منم اینطوری فکر کنه! دیگه طرفش نمیرم )  

گفتم : پسرها دخترها واسه چی میخوان؟

نگام کرد و جوابی نداد!

دوباره گفت : دخترها فقط به قیافه و پول پسرها اهمیت میدن! پسرها رو از رو ملاک مادی طبقه بندی میکنن ! مثلا من رو اینطوری میشناسن : همون پسره که لنسر داره!

همون که خونشون جردنه!

گفتم  : پسرها دخترها رو چه جوری دسته بندی میکنند!

باز نگام کرد و سکوت ....!

 

 

گفت : آدم همیشه اون چیزی رو که میخواد بدست نمیاره!ممکنه تا دمش هم بره ولی به اون نمیرسه!

گفتم : چرا همچین دیدی داری؟

گفت : چون دیدم! چون بودم!

گفتم : لابد خواستی که دیدی!

گفت : نمیدونم ولی من به این اعتقاد دارم!

گفتم : خب خودت داری میگی اعتقادمه! چطوری انتظار داری غیر از این برات پیش بیاد!

مگه نه اینکه دنیای ما رو اعتقاداتمون میسازه ....

نگاهی عمیق و شکاک کرد و سکوت ...

 

 

گفتم : پژمان رو میشناسی؟ اوناهاش ! اونجا ایستاده!خیلی بارشه! من حسابی جلوش کم اوردم! گو اینکه .. . هر کسی به اندازه دل خودش نون میخوره!

گفت : در مورد چی بحث کردین که کم اووردی؟

گفتم : موسیقی , ستاره شناسی , هندسه ... بهم گفت که خودمم تکلیف خودم رو نمیدونم! راست میگه من هنوز نمیدونم از زندگی چی میخوام , هنوز گیج میخورم! هنوز یه ایده کلی ندارم! هر روز عوضش میکنم! ....  

کمی سکوت کرد و بعد از چند دقیقه دوباره این جمله رو شنیدم :

 

تو دختر عجیبی هستی!

نظرات 5 + ارسال نظر
سحر 25 اردیبهشت 1382 ساعت 03:37 ب.ظ

دخترها به قیافه و پول پسرها اهمیت میدن چون خود پسرها اینو میخوان,چون خودشون فکر میکنن اگر یه ماشین خوب داشته باشن با یه خروار پول دیگه آخر کلاس و فرهنگ اند و هر دختری دیگه باید آرزوش اون باشه!
دیگه یه جوری شده که اگه یه دختر عاقل(یا شاید هم
بی عقلی!) بیاد به یه پسری بگه که اون رو به خاطر خودش دوست داره و حاضره با هر شرایطی بسازه پسره اصلا طرف نمیفهمه اون چی میگه. اگه پولدار هم باشه حرف دختره رو باور نمیکنه و با خودش میگه لابد من رو واسه پولم می خواد.
این روزها عشق واقعی کم پیدا میشه . همه چیز شده پول و پول و پول..........و ما آدما چه راحت خودمون رو گول میزنیم!
اما راستی,پسرها دخترها رو واسه چی میخوان؟

محمد 25 اردیبهشت 1382 ساعت 06:15 ب.ظ

طبق معمول مرمــوز و دلنشین ....

جواب سحر ------ از قول یه پسر
پسرا ؟؟؟
سینا حرفه خوبی میزنه میگه یه وقتهایی لازمه یکی کنار آدم باشه ... یکی غیر از اون چیزی که من هستم ... اگه نباشه اینگاری همش یه چیزی کمه ... شاید بخاطره پر کردن این خلاْ باشه .
بقیه پسرا رو نمیدونم ، شاید اونام همون چیزی رو می خوان که دخترا ازشون می خوان ....

jranil 25 اردیبهشت 1382 ساعت 06:33 ب.ظ

اول شیرین خانوم دوباره نوشتنت البته اینجا مبارک.
بعدش هم محمد خوب نوشته پسرا دختر ها رو به خاطر اینکه یکی باشه تا همه چی باشه می خوان فکر می کنم دخترا و پسرا برعکس همن.
البته گفته باشم که لادن خانوم با بقیه فرق داره (خوب دیگه )

دریا 25 اردیبهشت 1382 ساعت 07:42 ب.ظ http://daryadarya.blogsky.com

خواهش میکنم سفره دلتو پیش هر کسی باز نکن.
خواهش میکنم همونطور که به خودت قول دادی یه سرو سامونی به وضع درست بده.
تعدادی از بچه‌های باهوش و با استعداد سال بالایی در حال اخراج شدن هستند و ایینه عبرت.
خواهش میکنم .......................

فربد 25 اردیبهشت 1382 ساعت 11:41 ب.ظ http://farbood.persianblog.com

خوب. بازم پای عشقو عاشقی اومد وسطو من نظر ندم ؛ می میرم. خوب من با اون آقا پسر توی متن موافقم.خیلی هم زیاد. البته نظرشو قبول ندارم و فقط در مورد مقایسه بقیه با طرف موافقم.در مورد نظر سحر هم باید بگم: هر نفر یه ایده و نظر داره پس به تعداد مردم دنیا نظر و ایده داریم.اگر دو نفر( کاما این جا رو پیدا نمی کنم)صد نفر ؛ هزار نفر نظراتشون شبیه هم باشه یا بیان از هم تقلید کنن نمیشه نظر کلی داد.
در مورد محمد هم بگم: آدما گاهی وقتا لازمه تنهای تنها باشن. تنها تر از خود شخص.
تا دوباره بلاگ اسکای غاطی نکرده بس می کنم. خوب و خوش باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد