samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

Fixation!!!!....

میگفت : خیلی لوسه! حتی نمیتونم به وسایلش دست بزنم! مثلاً وقتی به واکمنش دست میزنم دادش میره هوا که مال منه! دست نزن!

میگفت : این دختره هنوز مشکل داره ! از پسرها بدش میاد! همش با همه پسرها گردگیری داره !

و یه جمله که فکر نکنم هیچ کدوم شنیده باشید !

ادیسون دارای فیکسیشن روانی بود!

.

.

.

راستی من الان چند وقته که میخوام از FIXATION   روانی برات بگم!

یادته یه بار برات از پنجره خود آگاه گفتم! خوندیش؟ اگه یادت نیست یه سری یه وبلاگ قبلی من یعنی این بزن و متن پنجره خودآگاه رو بخون تا بگم :

آره همین معلم باحالمون یه بار برام از دوران هویت یابی  آدمها گفت و من هم بعدها با خوندن کتابهایی در این باره اطلاعاتم بیشتر شد . حالا میگم این چیه  :

هر آدمی در طول عمرش دو دوره هویت یابی داره ! چی ؟

خب بذار از اول که آدمها به دنیا میان بگم !

شاید بشه گفت نوزاد انسان بی دفاع ترین نوزاد طبیعته!

بچه ها تا سن 4 الی 5 سالگی وابسته 100 % به پدر و مادر هستند ! تا اینکه دوره اول هویت یابیشون شروع میشه! جملاتی از قبیل : کیف من , قاشق من , خودم میخوام غذا بخورم , خودم میپوشم ! به اسباب بازی های من دست نزن , این عروسک منه! ماشین من رو برندار! رو زیاد از بچه های این سنی میشنویم! این یه قسمت از هویت یابیست یعنی احساس مالکیت !و استقلال ! ...

یه مورد دیگه هم هست و اون اینکه بچه ها در این دوست دارن بدونن که تفاوت دختر و پسر چیه ! ( نه اینکه فکر کنید حس جنسی دارند ! نه! ) فقط میخوان بدونن چرا به او میگن دختر و به این یکی میگن پسر! سئوالاتی از قبیل بچه چه جوری درست میشه ! مخصوص این سنه که البته جوابهایی که داده میشه واقعاً خنده داره!

در یک مرکز تحقیقاتی در آمریکا آزمایشی رو بچه های بین 4 تا 7 سال ( میانگین 5 سال ) انجام شده به این ترتیب که حدود 50 تا کودک 5 ساله رو وارد یک سالن میکنند و براشون همه چیز هم فراهم میکنند! انواع خوراکی! اسباب بازی و لباس و وسایل تفریحی!

هدف از انجام این آزمون این بوده که ببینند بچه ها به کدوم سمت بیشتر جذب میشن!

و با گذاشتن دوربینهای مخفی بچه ها رو تنها میذارن تا نتیجه :

و اما نتیجه : ( حدس بزن )

بچه ها وقتی خیالشون از عدم وجود آدم بزرگها جمع میشه ! طرف هیچ کدوم از وسایل تفریحی نمی رن ! در عوض میرن سراغ جنس مخالف و لخت کردن همدیگه و کشف و شهود! ( من بازم تاکید میکنم , بچه ها هیچ حس جنسی نسبت به هم ندارند! )

و بعد از اون از سن 6-7 تا 13-14 سالگی بچه ها رفتاری متفاوت ارائه میکنند! اولن که تابع 100% پدر و مادر هستند و به اصطلاح تو این سن ها آنتن میشن! ( یادتون باشه ! پیش بچه های در این سنین چیز خصوصی نگین ! چون فرداش از مامان و باباتون پسش میگیرین! )

هدف بچه ها در این سنین جلب رضایت پدر و مادره!

- مامان چه جور پسری دوست داره!

- بابا میگه یه مرد چه طوری رفتار میکنه و ...

و از طرفی هم بچه ها نسبت به جنس مخالف  حالت تدافعی شدید میگیرند! جملاتی از قبیل :

- دخترها با دخترها ! پسرها با پسرها !

- دختر ها بادکنکند ! دست میزنی میتکرند!

- پسرها شیرند مثل شمشیرند!

- پسرها موشند مثل خرگوشند!

-تو دختری ما با دخترها بازی نمیکنیم و یا بلعکس ...

مخصوص این دوره است !

و اما بعد از این که بچه ها دوره راهنمایی رو پشت سر گذاشتند و همه چیز رو درباره همجنسهاشون فهمیدن ! حالا میخوان بدونن جنس مخالف چه جوریه! اگه ما در این مورد این طوری هستیم ! جنس مخالف چیه و یا چی فکر میکنه! این میشه که دوره دوم هویت یابی شروع میشه!

در این حالت هم مثل دوره اول فرد مورد نظر میخواد استقلال داشته باشه و شروع میکنه دور شدن از خانواده و اوقات بیشتری رو با دوستانش میگذرونه! ( بگذریم که گاهی بعضی از پدر و مادرهای روشنفکر با فرزندانشون دوست میشن ) . خلاصه این که این بار بچه ای که مطیع 100% پدر و مادر بوده یه دفعه شروع میکنه مخالفت با اونها و خب به پدر مادرهای بی مطالعه حق بدین که تعجب کنند ....

و از طرفی هم افراد میتونن جای خالی جنس مخالف رو به طور واضح حس کنند! و حس جنسی هم از همین دوران شروع به رشد میکنه و اینه که باعث پیوند افراد میشه تا اینکه یک زندگی مستقل رو تشکیل بدن!

حالا مشکلاتی که وجود داره :

یکی اینکه اگر تو هر کدوم از این دوره ها اگه فرد درست رشد نکنه ( مثلاً سرکوب بشه یا به شدت مواخذه بشه )

این دوره خودش رو در بزرگ سالی یعنی بعد از پایان دوره ها نشون میده! که بهش میگن fixation روانی!

یعنی موندن در اون سن خاص! مثلاً بعضی از آدمها رو میبینیم که اصلاً نمیخوان به وسایلشون دست بزنی!

یا میگن : لطفاً قبلش اجازه بگیر چون این مال منه! و این رفتار اونها به نظر ما بچه گانه و عجیب میاد! ...

یا آدمهایی که تا سنین خیلی بالا هیچ حسی به جنس مخالفشون ندارند!مثل همین ادیسون خودمون که تو 40 سالگی یادش افتاد زن گرفتن یعنی چی ...  یا این که نمیتونن احساست دوران 14 سالگی و التهاب اون دوره رو کنترل کنند!یعنی با دیدن جنس مخالف هول میکنند . به تته پته میوفتند! ( البته بگم که این بحت مقولش با عشق و عاشقی فرق داره و بهتر بگم هیچ ربطی به هم نداره )

این میشه که گاهی میشنویم  :

فلانی بچه است ! هنوز بزرگ نشده!

ولی من این طور تعبیر میکنم ( یعنی یاد گرفتم که ) :

فلانی فیکسیشن روانی داره!

و خب با این طرز فکر به جای اینکه ازش بیزار بشم سعی میکنم  بهتر درکش کنم ( چون علت رفتارش رو میدونم )

( بیا آقا ساسان ... )

و اما مشکل دوم :

تصور کنید :

یک خانواده شامل 3 تا بچه ( منظورم فرزنده ) به ترتیب 20/ 23/ 28 ساله است که هنوز هیچ کدوم خونه جدا ندارند یا بهتر بگم مستقل زندگی نمیکنند! ولی این دلیل نمیشه که استقلال شخصیتی نداشته باشند !

و میدونیم که حتی راه رفتن هر آدمی مثل سر انگشتانش منحصر به فرده! چه برسه به افکار و شیوه زندگیش !

زن و شوهر ها هم که به خاطر علاقه و تفاهم با هم ازدواج کردند! کلی مشکل دارند چه برسه به فرزندان خانواده!!!

یعنی میتونیم تصور کنیم که الان 4 تا خانواده ( پدر و مادر و سه فرزند ) دارن در زیر یک سقف زندگی میکنند !

میتونی تصور کنی که مثلاً تو با خالت و داییت اینا همه با هم تو یه خونه باشین ! و تازه دو نفر هم باشن که بگم ما به حکم والدین بودن ولایت فقیهیم و حرفها موا چرا و اما و اگر نداره!

خب دیگه نتیجه اینکه : تو این خونه همه با تمام علاقه ای که به هم دارند ! دارن همدیگه رو تحمل میکنند!

بازهم بگذریم که گاهی همه در یک خانوده با هم دوستند و برای هم تعیین تکلیف نمیکنند!

.

.

.

 

راه حل : take it easy !  سعی کنید دم مامانینا رو ببینید ! مثلاً تو کارهای خونه گاهی کمک کنید! واسه مامان جون گل بخرید و بهش بگید که ماهه!

واسه بابا یه چایی بریز بعد یه دست تخته باهاش بزن! کمی از موضوعات مورد علاقش مثل فوتبال , سیاست یا اقتصاد حرف بزن ( حتی اگه بدت میاد ) و بزار بیشتر اون حرف بزنه  و مرتباً تاییدش کن!

وقتی با بابا تو ماشین هستی بگی : اًه .. انقدر بدم میاد صدای نوار از بیرون یه ماشین شنیده میشه! ... یعنی که تو صدای نوار رو بلند نمیکنی!و ... هزار و یک جور ترفند دیگه! یادت باشه مامانینا به این کارها نمیگن دم دیدن یا کلک زدن ! اونها میگن رعایت کردن! احترام نگه داشتن!

و اگر نه مطمئن باش اون ها سن تو رو داشتن و از همه چیز هم خبر دارند! ولی اینطوری شاید کمی از نگرانیشون کم بشه !  ...

اینا که گفتم بسته به شرایط هر خانواده ای فرق داره ! هر کسی یه قلقی داره!!!! ..

 

***************************

در ضمن  بگم که امروز کلی خوش گذشت! با بچه ها رفتیم بیرون غذا خوردیم ! رستوران آپاچی!

تازه من امروز برای اولین تنهایی ماشین بردم دانشگاه ! و مثل اینکه الهام نصیحت های بابا رو شنیده بود چون کنار دستم بود و مرتب میگفت یواش برو ....

و باز هم بگم که من بیخیال دوست پسر شدم ! مجردی رو عشقه!!!! ....

و اما امروز یه صحنه خیلی باحال از دو تا از بچه های دانشگاه دیدم که بیا ببین ! تا برسیم خونه من همش نیشم تا بناگوشم باز بود!

حالا اگه بعدا حسش بود میتایپم! ..

فعلاً ! ........

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دریا 23 خرداد 1382 ساعت 11:57 ق.ظ http://daryadarya.blogsky.com

خدا رو شکر بالاخره یه نفر روانشناس مجرب پیدا شد که بیماری منو تشخیص بده خدا کنه راه درمونشو هم بگه.

NOT CONVERSATION
NOT CONSERVATION
!BUT FIXATION
به هر حال ممنون.

فربد 23 خرداد 1382 ساعت 04:15 ب.ظ

والا چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟‌؟؟

مهران 23 خرداد 1382 ساعت 06:39 ب.ظ

راستش زیاد بود حال نداشتم بخونم. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد