samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

آمار ... یا ..... آمار ....

سام و هزاران هزاران همه چیزهای خوب برای کسانی که میخوان ....

من حال روز و درست حسابی ندارم! همه جام درد میکنه , فکر کنم دیشب که جلو کولر خوابیدم به این روزگار دچار شدم ...

صبح سه تا بروفن خوردم ولی فکر نکنم افاقه کنه! شانس رو ببین ... فردا امتحان آمار دارم ... تازه دیروز که رفتم امتحان اخلاق دادم متوجه شدم مراقب وارداتی هم داریم

مراقبها رو شمردم , 10 تا مراقب توی یه سالن .... این یعنی فاتحه من خونده ...

تازه از همه طرف هم با بچه های ناهمگروهی محاصره شدی .... هیچی دیگه ... خدا تا آخر امتحانات رو بخیر بگذرونه .... من نمیدونم این مراقبها خودشون دانشجو نبودن یا بودن و امتحان دادنشون خیلی خالص بوده که اصلاً با دانشجو بودن منافات داره ....

.

.

خلاصه که با حال و روزی که من امروز دارم خدا آخر و عاقبت امتحان فردا رو بخیر کنه ... البته (نیو) میگفت که آمار آسونه ( البته توجه کنید که نیو لیسانسش رو از شریف گرفته و الان فوقشو تو تهران میخونه ... _ عین من _ ) ...

 

ولی چیزی که امروز هر لحظه تو فکرمه کلاسهای دکتر اسلامیه ...

وای که یه زمانی چقدر من با درس ریاضی حال کردم , تمام روزم تو حل تمرین و خوندن دیفرانسیل و هندسه تحلیلی و گسسته و خلاصه هر کلاسی که با کوروش اسلامی داشتم میگذشت .... چقدر دلم واسه خودش و کلاسهاش تنگ شده ....

چقدر از درس دادنش کیف میکردم .... درس دادنش ... تمرین حل کردنش .... امتحاناش ... رفتار و منشش همه از دم یک بود .... نازنین فردیست که تا این لحظه تو زندگیم وجود داشته .... همیشه آرزو میکردم انسانی مثل او دوست و همنشینم میبود ... هرگز مثل اون رو ندیدم ...

 

یادمه ...4 ماهه پیش که فهمیدم متولد آذره عرش رو سیر کردم ...  تونسته بودم بین او و خودم یه نقطه مشترک پیدا کنم ... 

هنوز وقتی یادش میوفتم ... فقط آرزو میکنم که زندگیم مثل او باشه ....

کنجکاو شدی نه ؟ ...

 

کوروش اسلامی معلم ریاضیم بود ... از سال سوم که حسابان رو ازش یاد گرفتم تا دم کنکور با هم کلاس داشتیم ....

ننیجه اینکه تمام نمرات ریاضیم 20 بود و کنکو هم 80% ریاضی زدم ... اون موقع ها یادمه که 32 سالش بود ...

خانومش هم تو مدرسه خودمون معلم شیمی بود و یک سال از خود دکتر بزرگتر بود  ولی من هیچ وقت باهاش کلاس نداشتم ولی یادمه که خیلی ناز و خوشگل بود ...

 

یه بار دکتر میخواست امتحان بگیره ... بچه ها شلوغ کردن که نه ...

اونم شروع کرد صحبت کردن با ما تا اون موقع هیچ وقت غیر از درس دادن اونورتر نمیرفت ... فرض کن هفته ای دو جلسه باهاش کلاس داشتیم .. به محض اینکه وارد کلاس میشد شروع میکرد درس دادن و حتی یه لحظه هم به بطالت و حرف خارج درس نمیگذشت  زنگ تفریح هم همه تو کلاس میموندن و دورش حلقه میزدن ....

و اشکال میپرسیدن ... و با این حال بهترین ساعات هفته بود ...

 

آره ... اونروز از خودش گفت که عاشق ریاضیات بوده و میخواسته ریاضی محض بخونه ولی به خاطر اصرار پدر و مادرش پزشکی خونده ( بارتبه 63 در دانشگاه تهران ) ولی بعدش دوباره برگشته سراغ ریاضی ...

راست میگفت .... کشته حل مسئله بود ... وقتی هم مسئله حل میکرد ( یعنی وقتی اشکالهامون رو بعد کلاس جواب میداد ) آروم چهچه میزد و با دستش هم رو میز ضرب میزد ...

خانموش هم شیمی محض خونده بود با رتبه 42 تو همون دانشگاه ...

یه بار با خانومش دیدمش از ماشین پیاده شد بدو بدو اومد و در ماشین  رو برای الهام ( خانومش ) باز کرد ...

اگر بدونی چقدر رفتار این زن و شوهر با هم  رویایی و در عین حال محترم بود ...

میدونستم که 8 ساله ازدواج کردن و بچه ندارند ... ولی عاشقانه همدیگه رو دوست داشتن( بگذریم که من خودمو کشتم تا آمار دکتر اسلامی رو گرفتم )  ... الهام واقعاً مهربون بود ... هر موقع زنگ میزدم خونشون انقدر باهام صمیمی بود که نگو ... میگفت باشه عزیزم ... به کوروش میگم حتماً بهت زنگ بزنه ... یا میخوای ساعت 1 زنگ بزن ... کوروش واسه ناهار حتماً میاد خونه ...

 

 

خلاصه من عاشق و شیفته این دو نفر بودم ...

و آرزو میکنم یه روزی مثل دکتر اسلامی زندگی کنم ...

 

اوه اوه ... این همه عدد و رقم جدول ... وووووووووووووی

من آمار گرفته بودم ولی اینطوری نبود .... ولی من میتونم ... 

بله ..... من میتونم ... ای وای ... ای وای .... ای آخ ....  

نظرات 9 + ارسال نظر
بهرام 2 تیر 1382 ساعت 02:21 ب.ظ http://dokhtarankimiagar.blogsky.com

به وبلاگ منم سر بزنید در مسابقه شرکت کنید جایزه هم بگیرید!!!!!!!!

وگیی 2 تیر 1382 ساعت 03:24 ب.ظ

موفق باشی والگوی دکتر اسلامی رو تو زندگیت دنبال کن. من که ندیده شیفتش شدم. از آمار هم نترس خدا بزرگه.

یوگی 2 تیر 1382 ساعت 05:59 ب.ظ

من بودم کیبرد بهم ریخته بود.

[ بدون نام ] 2 تیر 1382 ساعت 07:00 ب.ظ

ستاره بارون شدنت هم مبارک. جاشون تو وبلاگت خالی بود. همیشه ستاره باشی و ستاره باران.

[ بدون نام ] 3 تیر 1382 ساعت 05:36 ق.ظ

Good luck my sweet!

فربد 3 تیر 1382 ساعت 07:32 ق.ظ http://farbood.persianblog.com

طرح جدیده وبلاگت مبارک. امیدوارم به اون چیزی که برات ایده آل هستش و دوستش داری برسی. موفق باشی.

محمد 3 تیر 1382 ساعت 08:17 ق.ظ

به به میبینم که داری کم کم به سمت نور حرکت می کنی .
امیدوارم که زندگیت ام مثله دکتر اسلامی پر نوره عشق باشه ....
/./././././././
شیرین حسابی بچه درس خون بودی آ ، ریاضی ۸۰ ٪ زدی O:

راستی با این مشخصاتی که میگی طرف یه پا حامد محققی بوده مگه نه !!! :))

هیچ ربطی هم به حامد نداشت .. خواهش میکنم دیگه به کوروش از این تهمت ها نزن ....

[ بدون نام ] 13 دی 1393 ساعت 11:25 ق.ظ

لبلبل

چکاوک 13 دی 1393 ساعت 11:26 ق.ظ

ادمها انجوری که فکر می کنیم نیستن
لابد فهمیدی سالهاست که از هم جدا شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد