samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

میگم حالا ....

سام اولیک! بینم این پیغامهای مشکوک چیه میذارین آدم رو کنجکاو میکنید ؟

من sweet کی شدم خودم خبر ندارم؟

قرار شد من واسه شخصیتام اسم مستعار بذارم ( بگم که اصلاً از این کار خوشم نمیاد )شما دیگه چرا خودتون نیستید!

مرد باش ! خودت باش! ( با لهجه حسنی ) !

میبیند که منو سر و تم رو بزنید بازم شیرینم!

آخه میدونی فکر میکنم به هر کسی فقط اسم خودش میاد و بس!

حالا خب بعضی ها دوست ندارند شناخته بشن ... ما هم به اعتراض وارده رسیدگی کردیم! ولی خدا وکیلی سخته ... چون من باید کلی فکر کنم ببینم فلان کس شبیه کدوم شخصیت کارتونی یا فیلمیه ...

تازه بعدشم ممکنه با اعتراض مواجه بشم که .... من چی چیم به وروجک میره ....

که حرفهای منو با اسم وروجک مینویسی ؟ ...

ای بابا ... بگذریم ... هر کی هر جور راحته ! امروز میکی داشت میگفت که آدم باید هر جور که دوست داره زندگی کنه! اصلاً چیزی به اسم تعهد رو قبول نداشت ...

خب اون هم اونطوری راحته لابد ...  

 اما ... امـــــــــــــا..........دیروز  داشتم طراحی میکردم که یه دفعه شیما اومد و جلو پام زانو زد ... دستم و گرفت و با نگاه کنجکاوی بهم گفت : شیرین میخوام ازت یه سئوال بپرسم!

من غرق تو دنیای خودم بودم .... با این حال این فکر از سرم گذشت که ای وای ... دوباره لابد من شیطونی کردم و خودم حالیم نشده و الان شیما میخواد توجیهم کنه که اشتباه کردم! اینه که اصلاً توجه نکردم!!!

دوباره دستام رو فشار داد ... و مثل بچه ها خودشو تکون داد ...

-        شیرین میگم میخوام باهات حرف بزنم ....

-        ها؟ ... نه ... الان حسش نیست ...

-        شیرین ... مهمه ... منو نگاه کن ...

-        تو رو خدا کوتاه بیا ... اصلاً حوصله ندارم ... نمیبینی مگه ... کار دارم

-        شیرین ... شیـــــــریــــــــــن .... آفرین دختر خوب ....

-        باشه .... خر شدم ... بگو !

-        خب ... تو از رابطه ات با ***** چه تجربه هایی کسب کردی؟

-        واه .... تو رو خدا بیخیال شو .... اصلاً نمیخوام یادش بیوفتم !

-        بگو دیگه .... چیا یاد گرفتی؟ ....

-        خب راستش ... بذار ببینم   .... والا .....



                

نظرات 6 + ارسال نظر
آرمین 3 تیر 1382 ساعت 03:04 ب.ظ

do you know any girl or any boy who has not have bad experince in her or his love, everybody does not want to be reminded , you, Ayda, Masiha, khatoon, salmaan, jafar,..... everyone has lost her or his love?? what is going on !!!!!!!!!!!????????????????/

Who are you?

یوگی 3 تیر 1382 ساعت 06:21 ب.ظ

بالاخره ما نفهمیدیم آدم باشیم یا یوگی. راستی امتحان آمار چطور شد؟

چقدر من کار مدادرنگو دوست دارم. سیو کردم برای زمینه با اجازه!

خب میدونی من همیشه عادت دارم قبل از امتحان شلوغ کنم وقتی تموم شد دیگه تموم شده ...
خوب بود ... آسون ... دست استادش درد نکنه! ... دمش گرم!
تو هم هر چی دوست داری باش! هر چی باشی دوست منی!

مسیحا 3 تیر 1382 ساعت 06:54 ب.ظ http://masiha74.blogspot.com

چه عکس قشنگی . یاد خودم و تارا میافتم. ولی متن را هنوز نخوندم. واستا بخونمش.

آبی 3 تیر 1382 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.abiii.com

احساس کردم اینجا بوی خوش آبی میاد...اشتباه کردم؟؟
یا حق!

محمد 4 تیر 1382 ساعت 12:47 ق.ظ

بازم تبریک بابت وب لاگ تکونی اما ایندفعه عکس بهتره D: نمیشه عکس رو سیا سوله نکنی :)) !! ؟؟
راستی شیرین نگفتی چه تجاربی اندوختی بگو شاید به درده ما هم بخوره .
اخره متنه ایندفت یه طوری تموم شد کلی رفتم تو حس مخصوصاْ با اون نقاشی که انداختی !

خسروپرویز 4 تیر 1382 ساعت 09:29 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!

همه دارند خاطراتی...
تلخ و شیرین٬
زشت و زیبا٬
اما٬
ببینیم٬ ما در خاطرات دیگران چگونه ایم؟

بدرود!

مهمه؟ برای حرف و خاطرات دیگران زندگی کردن چه لذتی جز غم داره ....
به قول آقا معلم ... طومار حرف مردم رو به جون بخر ولی خودت باش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد