samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

الله اعلم!


اولیک سام!

من اومدم بگم که ... اِهم اِهم( سرفه بودها )..... پنگوئن یعنی پنگوئن! .....

یادت نیست ! این تنها تبلیغ مورد علاقه من بود! ....

ولی حالا بی خیال! میخوام درباره یه چیِ جنجالی بگم! ...

تنها جمله ای که  از کل کتابهای عربی یادمه ( تازه اونم ترجمه اش, نه خودش ) این جمله است!
حرف بزن تا شناخته شوی!

ولی اون حرف میزد تا ناشناس بمونه! حرف میزد تا کسی رو به دیگران بشناسونه غیر از خودش!

شیوش این بود که :  

اول خودش رو تحقیر و کوچیک میکرد! و طرف رو میبرد بالای بالا! و لا به لای حرفاش هم یه تیکه های عاشقانه مینداخت تا بگه من عاشقت میشم به شرط اینکه تو برام بمیری!  

بعد از شیوه هایی که طی چندین سال باهاش شکارهای بزرگ کرده بود رو به کار میگرفت تا سوژه اش رو اسیر کنه! و وقتی طرف رو به اوج نیاز و عشق و وابستگی میرسوند!

آنچنان تحقیر میکرد ومیکوبوند که خود طرف هم نفهمه از کجا خورده!

بارها و بارها و با هر کسی! هیچ مهم نبود طرف کی باشه! مذکر بودنش شرط لازم و کافی بود!

 

ولی چرا اینکار رو میکرد؟ .... خدا میدونه!
نظرات :

نویسنده: یه پسر مال همین ورا

باز هم همون گله همیشه از یک رفیق صمیمی , دائم می گفت چی می شه آخر این قصه قدیمی. با سلام نمی دونم به خاطر چرت و پرتای من بود که اینقدر توپت پر بود یا چیزای دیگه؟؟؟ به هر حال اگر می بینی از پیغام های من ناراحت می شی , مشکلی نیست, خیلی راحت بگو دیگه پیغام نمی دم. هر طور راحتی. ایمیلی که بالا نوشتم درست. حتی اگر خواستی توی وبلاگت چیزی نگی به اون فقط یک میل بزن تا دیگه .... . در ضمن نگران نباش من هم آدرس میلت رو دارم و هم احتمالا تو هم یک کمی منو میشناسی. همگان وصف رخ یار می گفتند ولی من هر چه گشتم نیافتم رویش تا بگویم وصفش
--------------
نویسنده: مهندسین مجرد زورکی

سلام مرسی به ما سر زدی .اینی که تعریف کردم یه خاطره بی ادبی بود توی دوره با ادبی ما .شرمنده توی این خاطره دهن ما یه کم گشاد شده بود حرف بد کم نزدیم.مرسی به ما سر زدی.راستی حرفت ما رو گرفت راستی چرا بعضیا اینجورین
---------------------
نویسنده: رفیق...


ون فقط شرط لازم بود شرط کافی شما ها بودین... به قول یکی آدم هر چی بزرگتر می شه لگد عشقی که می خوره درد کمتری داره !!! شاید اون یه جورایی از این درد لذت می برده اما بازم الله اعلم .