samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

من ۲۰ سالمه ....

روز اول از سال۱۳۸۲ /روز ۸۱ام از سال ۲۰۰۳ .....

امروز درست 20سال و 4 ماهمه!  ولی اصلاً احساس 20سالگی نمیکنم !( الان اگه اینجا بود میگفت چون هنوز 14 سالته! ) بچه که بودم وقتی یه دختر 20ساله رو میدیدم به نظرم خیلی بزرگ و اکثراً زیبا و جذاب میومد! یادمه دختر عمه ام رو تو 20سالگیش خیلی دوست داشتم! همش با خودم فکر میکردم وای چقدر بزرگه! چقدر زیباست! وای نگاه کن !

وقتی پسر خاله هام میدیدنش دست و پاشون رو گم میکردند و به تته پته میوفتادند, منم از دور با نگاه بچه گونه و تازه بهشون نگاه میکردم! انگار سن بالای 16 فقط برای دیگرانه! مامان و خاله از ناناز به عنوان یه دختر 20ساله زیبا و دوست داشتنی حرف میزدن! تو مهمونیها , خانومهایی که پسر جوون داشتن از مامانم میپرسیدن این دختر 20ساله که اون وسط انقدر زیبا میرقصه کیه؟ ازدواج کرده؟ دانشگاه میره! به به دختر فریده خانومه؟ هزار الله و اکبر! ماشالله!علی مادر بیا با ناناز جون آشنا شو!

ناناز هم سرتاپا ناز و اعتماد به نفس بود! خیلی متین ولی شیطون با نگاهش به همه اعلام میکرد که من زیباترین و دست نیافتنی ترینم!

من؟

مثل یه فیلم که فقط فیلم است و هنرپیشه ها هم از من خیلی دور هستن به این سن نگاه میکردم!

 

حالا 20 سالم شده !

-تو مهمونیها ازم میپرسن ببخشید شما دختر طیبه خانوم هستی؟ ماشالله چقدر بزرگ و خانوم شدی!هزار الله و اکبر ,ماشالله! بزنم به تخته!

و من ناناز میاد جلو چشمم و باز از خودم میپرسم :

شیرین تو واقعاً 20 سالته؟

- وقتی از مهمونی برمیگردیم مامان میگه شیرین, اون خانومه که دیدی خیلی از تو خوشش اومده بود ها! همون که پسرشو صدا کرد و با هم آشناتون کرد! من یه نگاه عاقل اندرصفی به مامان میکنم که یعنی چی خوب ؟! مامان با نگاهش حرفش رو پس میگیره و میگه البته من بهش حالی کردم که تو اهلش نیستی!

ولی نگاه من معنیش اینه که من ؟ از من؟ وا!

و دوباره از خودم میپرسم :

تو واقعاً 20سالته؟

-وقتی میریم پیش خاله ! میگه شیرین جون ( به این جون توجه کنید) تو باید آرایش قهوه ای کنی ! چون نمیدونم چی چی ....

و من باز به خودم میگم :

نه؟! تو واقعاً 20سالت شده؟!

-وقتی شنیدم که نرگس میخواد ازدواج کنه ! با حالت اعتراض و تعجب گفتم : چی؟ چه خبره به این زودی!

جواب شنیدم : زود نیست! نرگس 20سالشه!

ومن دوباره از خودم میپرسم :

اَ.... پسر ..... منم 20 سالم شده؟!پس چرا احساس 20سالگی نمیکنم؟!

-بهم گفت : یعنی تو میخوای بگی یه دختر 20ساله از این جور روابط خبر نداره!

و من باز از خودم پرسیدم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-نیما بهم گفت : ببین شیرین ! تو الان میتونی همسر یه مرد 26-27 ساله باشی! یعنی اندازه اون از زندگی درک داری! ولی پویا نمیتونه!

و من باز از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-استاد میگه : خانوم سمسار شما با این که 20 سالته! ولی 10 سال بزرگتر از سنت هستی!

و من باز با تعجب از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-بابا میگه : خب دیگه تو الان 20سالت شده! خودت میفهمی درست وغلط کدومه! من فقط پیشنهاد میکنم!

و من باز با دلخوری از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

-مامان لباس یقه باز و مکسیش رو از تو کمد در میاره و میگه :

بیا شیرین جون اینو موقعی که 20 سالم بود بابات برام سوقاتی اوورد ! برای فلان مهمونی بپوش !

من ؟ پیرهن؟ اونم ماکسی؟ یقه باز؟ من ؟

باز با تعجب از خودم می پرسم :

تو واقعاً 20سالته؟!

.

.

.

.

.

خب ! من الان 20سال و 4 ماهمه ولی هنوز با تعجب و تحصین به دخترهای 20ساله نگاه میکنم!