samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

پرسیدم : شما سهم من (پرینوش صنیعی ) رو خوندید .....

جواب داد ... زندگی منه ... و زندگی خیلی از زنای اون دهه .... و الان ....

میگفت :

دوران دانشگاه سال 49 به جرم سیاسی دستگیر شدم .....

با شوهرم تو زندان آشنا شدیم ....

هم بند بودیم ..

اونم مثل من زندان سیاسی بود ....

سال55با انقلاب از زندان آزاد شدیم ولی سال 57شوهرم رو دوباره گرفتن و اغدام صحرای کردن ... وقتی اعدامش کردن نسترن 2 سالش بود ....

الان 23 سال شوهرم مرده ولی من هنوز باور نکردم ..... هنوز تو گذشته زندگی میکنم .....

الانم هی نسترن از فرانسه هی میگه مامان پولم تموم شده .. مامان پول میخوام ..

میگم آخه مادر من با حقوق معلمی از کجا بیارم ؟! ....

نسترن که نیست خونه برام جهنمه ... نمی تونم پا توش بذارم ....

آخه شبای زمستون همیشه میومد پیشم میخوابید .... میگفت مامان پاهام یخ میکنه ....

الان دیگه کم کم عادت کرده ...

تو نامه اش برام نوشته بود .. مامان دیگه یاد گرفتم چطور پتو رو دور پام بپیچم ...

گفت و گفت ... نزدیک 5 ساعت برام حرف زد و تو بگو تو این 5 ساعت حتی یه حرف شاد کننده که خنده از روی غصه تو نباشه نزد .....

.

.

.

.

.

باور نمیکردم ... خانمی مثل زیبا خانم با این همه مشکل تو زندگیش طرف بوده ....

یاد حرفهای مامان افتادم ... اون زمان که شیما رو حامله بود و بابا اوین ..... فکر کن .... اگه بابای نم جزو اون 6000 نفری بود که فله ای چال کردن من الان نبودم و مامانم چه میکرد ؟! .....

.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آفلاین 17 آذر 1383 ساعت 05:53 ب.ظ

فقط دلت براش نسوزه

سید عدنان 17 آذر 1383 ساعت 08:26 ب.ظ

عجب.. چی بگه آدم..

هیچ 18 آذر 1383 ساعت 12:32 ق.ظ

تو هم اگر هم نسل اونا بودی حتما جات اوین بود. مطمئنم.

شیما 18 آذر 1383 ساعت 10:26 ق.ظ http://shadpary.persianblog.com

سلام
شیرین جونم تو که اینقدر قشنگ می نویسی چرا از این بحث ها میکنی؟
ولی راست میگی این خانم زیبا خیلی بامزس

[ بدون نام ] 18 آذر 1383 ساعت 10:42 ق.ظ

یاد یاران سفر کرده به خیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد