samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

ما سه تا راه داریم ....

اول اینکه با هم تا تهش بریم ...

دوم اینکه من همین فردا بیام و تو با خودم ببرم ....

سوم اینکه جدا شیم و هر کی راه خودشو بره ....

تنم یخ کرد ..... شدیدا احساس تنهایی و سرما کردم .... دستام رو تو سینم جمع کردم و سعی کردم خودم خودم رو پناه بدم ....

مثل شبهایی که تا صبح گریه کردم و ترسیدم از اینکه کسی صدام رو بشنوه م بگه یواش گریه کن ... صدات مزاحمه ..

مثل زمانی که دل تنگ بودم و ترسیدم احضار دلتنگی کنم مبادا کنه و دست پا گیر باشم

مثل زمانهایی که عذاداری کردم و نذاشتم کسی صدای روزه و شیونم بشنوه که مبادا به ضعیف و بچه بودن محکوم بشم ....

مثل زمانی که شکستم ...

مثل موقعی که آب شدم و بخار ...

اون موقع که سوختم و خاکستر شدم ....

مثل همیشه...

.

.

.

.

.

.

من به تو مربوطم

به تو , گریه , هراس ,

به گنجشک های گمشده

به تو که دیر میرسی یا نمیرسی.

من به تو, به تو, به تن, مربوطم

این جا

تنها جایی ایست

که به هیچ کس

مربوط نیست.

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 20 آذر 1383 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.hkh1980.persianblog.com

یک دوست 20 آذر 1383 ساعت 06:25 ق.ظ

اای دوست نکنه تنها بمونی که تنهایی خیلی سخته

هیچ 20 آذر 1383 ساعت 06:59 ق.ظ

چقدر نوشته های این سبکی تو دوست دارم. موفق باشی و پایدار.

هر کی که دلتون می خواد 20 آذر 1383 ساعت 11:46 ب.ظ

اصولا هیج چیز به هیچ کس مربوط نمیشه .در ضمن برای این مسئله خیلی بیشتر از ۳ راه حل وجود داره.....!!!...؟؟؟.....

سید عدنان 22 آذر 1383 ساعت 05:08 ب.ظ http://soozeshgh.persianblog.com

میگم ها .. فک کنم روزه و شیون رو با یه «ز» دیگه می نویسن .. «ض» .. البته فک کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد