ما سه تا راه داریم ....
اول اینکه با هم تا تهش بریم ...
دوم اینکه من همین فردا بیام و تو با خودم ببرم ....
سوم اینکه جدا شیم و هر کی راه خودشو بره ....
تنم یخ کرد ..... شدیدا احساس تنهایی و سرما کردم .... دستام رو تو سینم جمع کردم و سعی کردم خودم خودم رو پناه بدم ....
مثل شبهایی که تا صبح گریه کردم و ترسیدم از اینکه کسی صدام رو بشنوه م بگه یواش گریه کن ... صدات مزاحمه ..
مثل زمانی که دل تنگ بودم و ترسیدم احضار دلتنگی کنم مبادا کنه و دست پا گیر باشم
مثل زمانهایی که عذاداری کردم و نذاشتم کسی صدای روزه و شیونم بشنوه که مبادا به ضعیف و بچه بودن محکوم بشم ....
مثل زمانی که شکستم ...
مثل موقعی که آب شدم و بخار ...
اون موقع که سوختم و خاکستر شدم ....
مثل همیشه...
.
.
.
.
.
.
من به تو مربوطم
به تو , گریه , هراس ,
به گنجشک های گمشده
به تو که دیر میرسی یا نمیرسی.
من به تو, به تو, به تن, مربوطم
این جا
تنها جایی ایست
که به هیچ کس
مربوط نیست.
اای دوست نکنه تنها بمونی که تنهایی خیلی سخته
چقدر نوشته های این سبکی تو دوست دارم. موفق باشی و پایدار.
اصولا هیج چیز به هیچ کس مربوط نمیشه .در ضمن برای این مسئله خیلی بیشتر از ۳ راه حل وجود داره.....!!!...؟؟؟.....
میگم ها .. فک کنم روزه و شیون رو با یه «ز» دیگه می نویسن .. «ض» .. البته فک کنم...