samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

میدونی ....
فکر میکنم وقتی پای احساساتم وسطه .... کاملا منطقم رو از دست میدم و کاملا غرق میشم ...
هر چی سعی میکنم ... خودم رو نگه دارم و هیچ کاری نکنم و حرفی رو نباید رو نزنم یا اون کاری که منطقم بهم میگه بکنم ..... نمیشه ...
از خودم عقم میگیره ..... دلم میخواد خودم با دستهای بیخودم بزنم تو کلم و بگم ... پاشو .... بیدار شو .... ببین ... کور نباش ..... احساساتی نباش .... این یه نخود عقلت رو به کار بنداز و آدم باش ..... بفهم ....
ولی نمیشه ....
ایش ...
حرصم در میاد ....
هیچ راهی غیر از زمین خورون و دوبار زمین خوردن نیست تا من یاد بگیرم که احساساتم رو بگیرم کف دستم و آلت غرقشون نکنم .....
باید یه راهی باشه آخه ...
نظرات 1 + ارسال نظر
امیر 21 خرداد 1384 ساعت 07:11 ق.ظ

اگر بدانیم هیچ انسانی خارق العاده نیست و همه با یکسری
تغییرات جزئی مثل هم هستند دیگر دستخوش احساسات نمی شویم .در واقع باید بدانیم که انسانها همه سر وته یک کرباسند و با این دید هیچگاه محاسن وجودی کسی را بیش از آنچه هست ارزیابی نمی کنیم چون نه تنها خوبیهایش را بیش از آنچه هست نمی بینیم بلکه انبوه عیبهای او را نیز میبینم و
خود به خود احساسات جای خود را به عقل میدهد.ضمنا به خاطر داشته باشیم که همواره عشق با وصل زایل میشود پس
برای رسیدن نشتابیم! و دیدگاهی دیگر:
لذتی که در فراق هست ذر وصال نیست چرا که در فراق شوق وصال داری ولی در وصال بیم فراق. پس نشتابیم زیرا خبری نیست!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد