والا چه عرض کنم ..... چه میتونم عرض کنم ....
غیر از اینکه شبها به زور قرص خواب آور ساعت ۶ صب بخوابم و روزا به زور آهنگ و جملات مثبت بشینم سر درسم تا این ۲۰ واحد هم تموم بشه بره پی کارش ....
دیگه نمیخوام حماقت ۲ ترم پیش رو تکرار کنم ....
فعلن باید خلاف جهت رودخونه حرکت کرد و غرق نشد .... تا بعد ببینیم چی میشه ....
فعلن هر چی شد باید بگم به چیز .... آها .. باید گفت به جهندم .....
ASLAN GHORSE khabavar nakhor, nasihate mane pezeshk hast
من و برنیس عمو زاده بودیم.در خانه پدر ی من با هم بزرگ شدیم اما چه اندازه متفاوت:من با جسمی بیمار و مدفون در
اندوه و او چابک زیبا و سرشر از نیرو.جوشش و شادمانی بر دامنه تپه او را بود و مطالعه در دخمه ها مرا.من در درون خویش میزیستم با اعتیادی جسمی و روحی به دردناک ترین و شدید ترین مکاشفات و او آسوده خاطر از میان زندگی میخروشید
بی پروا از سایه های سر راهش یا پرواز ساکت ساعتهای شوم.برنیس نامش را صدا می زنم برنیس و از میان ویرانه های خاکستری وجودم هزار خاطره پر آشوب در پاسخ به این ندا بر می جهند!!!!!!!!