مرغک تخم طلایی .... قد قد ..... با بالهای طلایی ....... قد قد ..... تخم طلا برام بذار .... قد قد .... دیر و دیر و دیر .... دار و دار و دار ........... . . . .
فردریش ویلهلم نیچه در آخرین کتابش (= اینک آن انسان) در وسط بحث ناگهان می نویسد: هم اکنون پستچی یک سر دیونیزوس برایم آورد که مفسر کتاب عقیده دارد که احتمال یک نوع وهم زدگی را نمی توان از نظر دور داشت!!! و البته نیچه پس از این کتاب حیات عقلی خود را از دست داد.حالا بعد از دنبال کردن نوشته هات تو این چند وقته که اکثرا خلاق و زیبا و نسبتا بدیع بودند این شعر زیبا!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا بی شباهت به ( هم اکنون پستچی یک سر دیونیزوس برایم آورد ) نیست!!! تو حالت خوبه؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!نکنه تو هم وهم زده شدی؟؟؟؟
فردریش ویلهلم نیچه در آخرین کتابش (= اینک آن انسان) در وسط بحث ناگهان می نویسد: هم اکنون پستچی یک سر دیونیزوس برایم آورد که مفسر کتاب عقیده دارد که احتمال یک نوع وهم زدگی را نمی توان از نظر دور داشت!!! و البته نیچه پس از این کتاب حیات عقلی خود را از دست داد.حالا بعد از دنبال کردن نوشته هات تو این چند وقته که اکثرا خلاق و زیبا و
نسبتا بدیع بودند این شعر زیبا!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا بی شباهت
به ( هم اکنون پستچی یک سر دیونیزوس برایم آورد ) نیست!!!
تو حالت خوبه؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!نکنه تو هم وهم زده شدی؟؟؟؟
داری دنبال چی میگردی ؟
جوجه جوجه طلایی .. تخم خود را شکستم . یک پایی بیرون جستم...