samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

دنگ و دنگ و دنگ ...

اینجا ایران است صدای من ...

نه بوی علفی می آید ... و نه من پی چیزی میگردم ... نه خوابی .. نه نوری ... نه ریگی و نه لبخندی ...

فقط دارم دنبال یه راهی میگردم که برگردم ...

آره ... آدم اینجا تنهاست ... ولی در این تنهایی سایه هیچ چیز و هیچ کس برام معلوم نیست ....

لطفا اگه کسی راهی میشناسه به من نشون بده که قبول کنم که تو مسافرت نیستم و باید اینجا زندگی کنم( لااقل برای مدتی )... بهم بگه ... واقعا نیاز دارم بهش ...

نظرات 2 + ارسال نظر
پندار 24 مرداد 1385 ساعت 01:45 ق.ظ

میدونم چی گفتی . بابا دهرم تمام سعیم را میکنم . میدونی ؟ تو ترکم و دارم هذیون میگم .

اما راستش چی بگم؟.. تقصیر ما که نبود هرچی بود زیر سر چشم تو بود.. یه باره سر راه ما سبز شدی ما رو حیرون کردی مارو ویرون کردی مارو داغون کردی... خوب! دیگه از ما که گذشت!... بعد از این، اگه شبی ،نصفه شبی به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب برخوردی اون چشاتو هم بذار لااقل اینجوری . . .

سام 25 مرداد 1385 ساعت 01:00 ق.ظ

چه پست نامفهومی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد