samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

تازگی ها با کوچیکترین حرفی .... صدایی .... تصویری .... گریم میگیره ...
حتی اگه کاملا بی ربط به گریه باشه ... مثل کوچیکیهای هری پاتر ..
دیروز گذاشتم دیدم ... آخی ... جان ... چه کوچولو بود و نازنازی ..
دلم پسر بچه کوچولو خواست ....

چی میشه راستی اینطوری میشه ؟!!! ...
یه هو اینطوری میشم ...
همین چند روز پیش بود که داشتم از صدای شلاق خوردن با اندازه صدای رودخونه و حتی بیشتر آرامش میگرفتم ....

خل شدم لابد ....

منو برداشته برده ... بی خبر ...
مخ منو کار گرفته ...
بعد حالا وسوسم میکنه که اگه بیای همش با منی ...
نقطه ضعف گیر اورده ...
.
.
.
دیدن دوستات قدیمی بس خوشایند است گاهی ....
.
.
.
.
یه آیینه اضافه بود ...
تو کمد مونده بود داشت خاک میخورد ...
اوردم آویزون کردم به چوب لباسی ...
حالا هر موقع پشت کامپیوتر میشینم ...
خودم رو تو یه دایره چوبی میبینم ....
چقدر نازم ....
.
.
.
 

نه راه پس داری ...
نه راه پیش ...
پس چرا اونطوری که میخواستیم نشد ..
نکنه ... نمیخواستیم .... ها؟!!!
.
.
.
.
شاید بشه بهش فکر نکرد .. ها؟
شاید بهتر باشه آرشیو رو برگردوند و دوباره رفت تو رویا ...
.
.
.
بیا بهش فکر نکنیم ....

سامولیک ..
این چند روزه ... از وقتی از یه سفر متنوع که چندان هم جات خالی نبود چون بهم خوش نگذشت اومدم .... حالم اصلا سر جاش نبود ...
پری شاد کوچیکم درد میکشید و من غیر ادا درووردن واسه اینکه دردش رو کمی فراموش کنه کاری نمیتونستم بکنم ...
هممون ناراحت بودیم ...
هممون همیشه میدونستیم چقدر برامون عزیزه و خیلی خاطرشو میخوایم ....
هیچ کدوم  نه میتونستشم تصورشو بکنیم که براش اتفاقی بیفته و نه تحملشو داشتیم ...
خلاصه تو این چند روز حسابی به ریخته بودیم ...
ولی تموم شد ....
مثل همه اتفاقهای بد که یا تموم میشن .. یا عادی ....یا فراموش ...
حالش الان خوبه ...
امروز دستشو بالا گرفت و با افتخار بهم گفت خودم لباسم رو عوض کردم ...
....
علاوه بر اینکه دست پریشاد شکسته بود من هم حال و روز خوبی نداشتم ...
خیلی وقته از بیکاری و تو خونه موندن خسته شدم ...
یه چند وقتیه .. خودم ... از خودم خوشم نمیاد ....
احساس میکنم .. خیلی بی مصرف و ضعیف شدم .... احساس که نه ...
بی مصرف و ضعیف شدم .... خیلی زود کوتاه میام ... حتی خودم در برابر خودم ...
وقتم بیشتر به دراز کشیدن و فیلم دیدن میگذره ....
تقریبا تمام وقتم ...
حتی حوصله رفتن به دیدین دوستام و ددر و آرایشگاه و آرایش کردن استخر  و کارهایی که معمولا سرگرمم میکرد رو ندارم  .... حتی تلفن و جر و بحث با شیما واسه آزاد کردنش ....


.
.
.
ولی مهم نیست ... خوب میشم ... دعا کن زودتر برم سر کار ...

سفرنامه ...

دقیقا یک هفته هست که در یک سفر متنوع به سر میبرم ...



حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن ِ گاه به گاه ِخیالی دور
که مردم به آن شادمانی ِ بی سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می‌گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
 نه این دل نا ماندگار بی درمان ....



خلاصه که حال من خوب است .....
اما ......
تو باور نکن ....

چه احساسی داره ... وقتی ...
به جای کسی فکر کنی ...
به جاش تجزیه تحلیل کنی ...
به جاش تصمیم بگیری و بهش ابلاغ کنی تا مو به مو اجرا کنه ... بدون اینکه مزه دهن طرف رو بخوای بدونی ...

خوشمزه است؟
.
.
.
.
عجب گیری کردیما ...

آخ جون ....
دیشب جات خالی رفتیم با تبس پارک جمشیدیه ... ولی آخ جونم واس این نبود ....
بلاخره شش چاپ شد .... دو جلد .... ترجمه محمد نورالهی .... خوبه ...
خوشم اومد ... ترجمه خوبیه ...
اونایی که نمیتونن مثل من منتظر ترجمه ویدا بشن .... میتونن برن شهر کتاب و بخرن ....
خانومه شهر کتابیه میگفت از دیروز که اومده تا حالا ۵۰۰ تا فروش رفته ...
آخ جون .... تا فصل ۱۸ خوندم ...
.
.
.

آقا جون ... این بلاگ اسکای دان بود وگرنه من ۳-۴ روز پیش میخواستم بیام و اون موقع خیلی داغتر از الان بودم ...
من میخوام به خانم رولینگ غر بزنم ....
دهه ..
حالا حتما باید تو یه نفر رو میکشتی ؟!
نمیشد .. کسی نمیره ؟
تازه حالا که کشتی ... حتما باید عنصر مورد علاقه منو میکشتی ؟
آخه این انصافه ....
من دچار افسردگی شدم خب ....
من میخوام خانم رولینگ بدونه که من به عنوان یکی از خواننده های پر پر و پا قرصش بسیار ناراحت شدم .... و نصف شبی حالم خیلی گرفته شد ...
ای بابا ...
من الان عذادار شدم آخه ...
آخی ... الهی من بمیرم که اون مرد ...
الهی این بمیره که انقدر عوضیه که اونو کشت ....
.
.
.
من ناراحتم ...


I'd give anything to give me to you
Can you forget the world that you thought you knew
If you want me,
Come and find me
Nothing's stopping you so please release me

I'll believe
All your lies
Just pretend you love me
Make believe
Close your eyes
I'll be anything for you

Nothing left to make me feel anymore
There's only you and everyday I need more
If you want me
Come and find me
I'll do anything you say just tell me


تا وقتی نبود بال بال میزدم که کی میاد ...
حالا که اومده ... ناراحتم که اگه تموم بش باید یه سال دیگه واستم تا باز بیاد ...
زندگی همینه ....
نباید بهش زیاد فکر کرد .... باید چاییتو بخوری ....
حالا فعلن بیا چاییتو بخور ...
اینم اخریش تا امروز البته ... ....

یک ظرف پر از میوه ...
یک باغ پر از گل ..
پرواز پروانه ها ....
آواز بلبل ها ...
.
.
دیدین تصویر ماه روی موج دریا ...
دیدار آهوی گم کرده ....
.
.
دستکش خوشرنگ ...
کفش زرین ...
.
.
.
.
این تنها چیزی که الان بهش فکر کنم و نیاز دارم  ....
یه جو آرامش .... فقط یه جو ....


یک ظرف پر میوه ... یک باغ پر گل ...
پرواز پروانه .... آواز بلبل ...
روی موج دریا تصویر ماه .... دیدار آهوی گم کرده را ...
بینم در تنهایی نقشی از رویا ... در خاطر میجویم دلخواه خود را ....
دستکش خوشرنگ و کفش زرین ... انچه اندامم را سازد زیبا ...
به یاد آرم ... انچه خواهد از جهان دلم ...

 




Meet me after dark again and I'll hold you
I am nothing more than to see you there
And maybe tonight, we'll fly so far away
We'll be lost before the dawn

If only night can hold you where i can see you, my love
Then let me never ever wake again
And maybe tonight, we'll fly so far away
We'll be lost before the dawn

somehow i know that we cant wake again from this dream
it's not real, but it's ours

Maybe tonight, we'll fly so far away
We'll be lost before the dawn

Maybe tonight, we'll fly so far away
We'll be lost before the dawn


تو این مملکت خراب شده .. سگ باشی بهتر از اینه که دختر باشی ...
حالم رو بهم میزنن این آدمهای عوضی که یک ذره معرفت و شعور و انصاف ندارن و میخوان همه رو با آتیش بی شعوری و عوضیگری خودشون بسوزونن ...
.
.
.
اه ... دلم میخواد انقدر برم تا به جایی برسم ک نه چشمم  این آدمها رو ببینه و نه صدای نحسشونو بشنوه یا  بمیرم ...
.
.
.
انقدر عصبانیم ... انقدر عصبانی ام که الان قابلیت شکستن همه چیز رو دارم ... و فقط منتظر اشاره ام ...

کم کم دارم خسته میشم ....
و تو میدونی که از هیچی به اندازه بلاتکلیفی بدم نمیاد و اگه خسته بشم ....  دوست دارم بسیار احمق ... بهانه گیر .. بی منطق ... بی حوصله .... بچه و لوس  و  خلاصه مذخرف باشم ...
.
.
.
آره .... کم کم ...

میگه

من فکر میکردم .... اگر توی آب کوسه بخوردت اصلا درد نداره ....
ولی دیروز توی آب خودمو نیشگون گرفتم دیدم درد داره ...
گو اینکه بیرون آب دردش بیشتره ...
.
.
بچه های این دوره زمونه به چه چیزا که فکر نمیکنن .... میبینی ....

I tried to kill the pain
But only brought more
SO MUCH MORE
I lay dying
And I'm pouring crimson regret and betrayal

I'm dying, praying, bleeding and screaming
Am I too lost to be saved
Am I too lost

My God, my tourniquet
Return to me salvation


Do you remember me
Lost for so long
Will you be on the other side
or will you forget me

(I want to die!)


My wounds cry for the grave
My soul cries for deliverance
Will I be denied Christ
Tourniquet
My suicide

این که می نویسم دفتر خاطرات نیست ....
آتشی است که بر می افروزم در تاریکی ...
این آتشی نیست که بر می افروزم در تاریکی ..
این خون است ... که تپش آن را میشنوم در لحظه هایم ..
گویا می کوبد  شاخه ای نا آرام به پنجره خانه ای کوچک ....
.
.
.
میترسم ...
میترسم ...
میترسم ...
.
.
.
حتی از بودن ....
نه حتی ...
دقیقا از بودن ....