samoooolik

سام اولیک ...

samoooolik

سام اولیک ...

میدونی ...
همیشه .. یعنی اون اولا .. ... فکر میکردم که وبلاگ یه خوبی داره .. اونم اینه که اگه تو نتونستی حرفت رو به کسی بزنی میتونی اینتو بنویسیش ...
.
.
.
۲ هفته از گذشت اولین پستم نگذشته بود که فهمیدم .. حتی حرفهای عادیتم باید فیلتر کنی بعد بنویسی ... چه برسه به این که بخوای حرفهای کودکانه تو دلت رو بنویسی ...

 - خب .... کجا بریم .. چی بخوریم؟ بریم ... یه جوووی تازه ...
- فهمیدی ...  هاشمی رفسنجانی دات ای ار رو فرستادیم بالا ..
- یه جایی که .... چی؟! شما چی کار کردین ؟!
میخنده ...
- ای ... به اینا که مستبدن چی میگن؟
- فاشیست ..
- اره .... ای فاشیستها .... ای خیانتکارا .. ای جنایتکارا .... ای مردشورتون رو ببره ....
- نگران نباش اومدن گفتم ما پی اچ پی بلد نیستیم عوضش کردن ....
- ای کوته فکرا ... ای دهاتی ها ... چی گفتی .. آها ... پس الان دیگه دست شماها نیست ؟! .... خب پس بگو کجا بریم .... بریم یا بگیم بیارن؟
-  ولی من میخوام وبلاگم رو انتخاباتی کنم به نفع اکبر جون!!
- چی میخو ر..... چی؟! .... میخوای چه غلطی بکنی؟
- مگه نیما رو ندیدی ...
- الله ... شوخی میکنی دیگه ..
- نه ... آخه پول گرفتم ....
- کوفت بخوری .... ولی من میدونم تو داری شووخی میکنی .... ولی اشتاهای من کم نمیشه!!!
.
.
.
باز میخنده ....
.
.
.
.
.
نزدیک انتخاباته .... با این که همه میدونن ( یا شایدم نمیدونن) که هیچ خبری نیست و امسال هم مثل ۲۰ و چند سال گذشته خواهد بود و حتی به اندازه نمایشگاه بین الملل لباس هم قابل پیگیری نیست و به جز طبیعت جاندار چیز زیادی تغییر نمیکنه ... ( البته غیر از اینکه در این محدوده زمانی همه جا رو از جمله خودشون رو هم فیلتر کردن) بازم حرفهایی هست و بحثهایی و انجمنهای وبلاگی ای ....
انگاری اینم تنوعه که از بیکاری و روز مرگی بریم واسه تنوع مجازی و ساختگی .....
فلانی اینطوریه ..
فلاونی انطوریه ...
ای بابا همشون اینهو همن .... 
جالبه که همون میدونیم که هییییچ خبری نیست ولی میریم و بازی میکنیم .... به این میگن بازی اسلامی .. بازی ای که برد و باخت نداره ....
منم با اینکه میدونم هیچ خبری نیست ولی ...

میدونی .... یکی از بدترین اتفاقاتی که میتونه واسه یه آدم بیوفته اینه که چیزی که براش خیلی زحمت کشیده یهو گم بشه ....
فکر کن ....
خوشحالم از سه تا چیز :
- اول اینکه اون چیزی نیست که خیلی دوستش دارم ...
- دوم اینکه  تو کامپیوترم بود نه تو زندگیم ...
- دنیای من ویروس نداره ...

و ناراحتم از اینکه دوباره باید از اول پاور پوینت طراحی کنم در حالی که دارم از خواب میمیرم ...

ای ...

عجب گه شده ایم ما .....

قبلا هم همه اینها را خوانده بودیم .... ولی آن موقع مانند این موقع با خواندن هر پست .... بالا ...پایین نمیشدیم .....

شاید چون .... حالیمان نبود .....

آه .... ای کاش حال نیز ... حالیمان نبود ...

.
.
ای ...

عجب دچار شده ایم ما ....
میتوانستیم به جای این همه دوباره خواندنها و  خود ناسزا دادنها ... مشقهایمان را بکنیم ... تا باعث سر بلندی رئیس جمهور آینده شویم ....

ای ...

عجب دختر ۱۴ ساله اسحاحاتی شده ایم ما
جدمان همیشه میفرمود ک
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ....
ولی ما هی گیر دادیم که بپیچیم ....
.
.
.
ای
عجب پیچ در پیچ شده ایم ما ....

.
.

.

.

.

یکی بیاید ما را جم کند بابا .....

دختر مگه تو یه عالم کار نداری؟

مگه شنبه ارائه نداری؟

مگه نباس پاورپوینت درست کنی؟

۱ شنبه باید پروژه اسمبلی بدیها!!!

کاورزیتو هنوز تحویل ندادیها .... در دروازه بازه .... حیای تو کجاست .... دختره بیحیا ....
حالا گور بابای کمکم به خونه ...

مگه تو نباید بشینی پای این فلشه ... سامان فشت میده ها

 حالا هی بشین وبلاگ بخون ... آهنگ گوش کن ....فیلم ببین.... پاکیزه باش و درد بکش ....
خلاصه گفته باشم ....

این کارا آخر عاقبت نداره ها ....
.
.
.
.
.
.
عجب ملت بیکارن .... یارو ۲۰ دفعه ادد میکنه .. باز میگم نه .. باز میاد ادد میکنه .... بابا عجب ملت بیکارن ......

.
.
.
.
تو رو خدا کمکم کنید ... من پسورد نامه هامو میخوام

یه عالم تایپ کردم ... یعنی از ساعت ۳ تا حالا .... ولی همش پرید ....
.
.
.
نمیدونم این چه خصوصیتی مزخرفیه که من دارم .... وقتی تلاش نمیکنم تو رو به راه راست بیارم ... خودمو به زور میفرستم راه کج .... خفه شدم از دود این سیگار کوفتی ... اه ...
بگو آخه مگه چلی؟
.
.
.

قول میدم اگه گفتگوی درونیه تو قطع شد .. منم برم.... البته اگه تا اون موقع محلول خواب بی رویا بدستم نرسید ....
دیگه از دست این توله بلاجرهای نشخوار کننده خسته شدم ...
مرکبهای غولپکر دریایی .. واه ..واه ....
.
.
.
آقا هری پاتر و جام آتش داره میاد .... آخ جوووون ...
تازه هری پاتر و نمیدونم چی چی
۶ هم داره میاد ... بازم آخ جوووووون .....

.

.

.

بابا جون ... من پسورد نامه هامو میخوام ... ای خدا ... نموده شدم انقدر میل زدم ...

ایش ....

تاریخ آشناییمونو ... ۱ ماه زودتر گفتم ...
یعنی اشتباهی جای نوشته های اردیبهشت ... نوشته ای خرداد رو باز کردم .....
انگاری ناخودآگاه میخوام زودتر آشنا میشدم .....
.
.
.

catch me as i fall
say you're here and it's all over now
speaking to the atmosphere
no one's here and i fall into myself
this truth drives me into madness
i know i can stop the pain if i will it all away

don't turn away
don't give in to the pain
don't try to hide
though they're screaming your name
don't close your eyes
God knows what lies behind them
don't turn out the light
never sleep never die

i'm frightened by what i see
but somehow i know that there's much more to come
immobilized by my fear
and soon to be blinded by tears
i can stop the pain if i will it all away

don't turn away
don't give in to the pain
don't try to hide
though they're screaming your name
don't close your eyes
God knows what lies behind them
don't turn out the light
never sleep never die

fallen angels at my feet
whispered voices at my ear
death before my eyes
lying next to me i fear
she beckons me shall i give in
upon my end shall i begin
forsaking all i've fallen for i rise to meet the end

حرفهای توی وبلاگ ... مال توی وبلاگه ......

- سلام ....
- سلام .... چطوری سامی؟
- خوبم ... اسمت چی بود؟
- شیرین
- شیرین ... میای فردا بریم کوه ؟
- راستش من فردا کار دارم ...
- خب میای فردا .. وقتی کارت تموم شد بریم کوه؟
- نمیدونم .... ببینم چی میشه ....
- الان کجا داری میری؟
- دانشگاه
- باشه برو .... بای بای ...
- بای بای .....
.
.
.
.
.
.
.
.
راستی ها .... من برای یاد گرفتن اینکه هیچ وقت .. تحت هیچ شرایطی دخترم و تنها نذارم یه الگوی خیلی خوب دارم .....
.
.
.
.
- واااای .. قربون دختر تعارفیم برم ...
- اتفاقا من اصلا تعارفی نیستم .... یکی از  عیب هام همینه که خیلی روکم ....
- اوهو .... تو .... تو که اصلا این همه تعارف داری .... همشم که حرفاتو میخوری ....
- نه .. من خیلی روکم .. باور کن .... فقط حرفهای بیخود رو میخورم .... اونم سالیان سال طول کشیده تا یاد بگیرم ....

نگاه معنی داری بهم میکنه .... نگاهی که چندین بار از زیرش در رفتم ....

- خب چیز خوبی یاد نگرفتی .... آدم باید حرفشو بزنه ....
- آدم نباید حرف بیخود بزنه ( تو ذهنم اصلاحش میکنم ..... حرف بی فایده ) ....
باز بهم نگاه معنی دار میکنه ....

.
.
.

دیدی ..... دیدی راست گفتم ....
خانمها میتونن در آن واحد چند تا کار رو بکنن ....
هم وبلاگ آپدیت کنن .... هم چت کنن .... هم چای بخورن .... هم آواز بخونن ..... هم فکر کنن ........هم ......گریه کنن ......


.
.
.
.
تموم شد ......

گاهی تصمیم بر سر اینکه  عکس العملت چه باشد واقعا دشوار است  .....  

.
.
.
.
 
باور کن !

رو  آب دراز بکش .... چشمات رو ببند و با جریان زندگی برو جلو ... و از نور زیبای خورشید و سایه درختهای کنار جریان آب لذت ببر و به زندگی لبخند بزن ......
چی کار داری که به کدوم طرف میره .... باهاش برو ...
اینطوری .... اونوقت میشه ..... ز ن د گ ی .....
والا .....

گاهی ...
یه حرف بی منظور ...
یه شوخی عادی ....
یه سئوال معمولی ....
.
.
گاهی اوقات ...
یه لحن خاص ....
.
.
.
میتونه زندگیت رو سیاه کنه ...
لحظه هات رو به سال تبدیل کنه ...
هوا رو بدون اکسیژن کنه .....
میدونی کی؟
.
.
وقتی که عاشقش باشی .....

ای تف به گور این مملکت و هرچی آخوند و ملا و مسئول این خراب شده است ...

بگو آخه مرتیکه عوضی اگه روسری رنگی سر کردن غیر شرعیه واسه چی این همه مغازه دارا میفروشنش ..

کجای قرآن کوفتیتون اومده که روسری باید سیاه باشه ؟ ..

تو اون قرآنتون ننوشته چشمای هیزتو ببندی و دخترهای مردم دید نزنی که بفهمی روسریشون چه رنگیه؟ ...

........ به هر چی پلیس و مقرراته ...

الله ...

کی میشه ذلت و بدبختی شماها رو ببینم که انقدر ما رو اذیت میکنید ...

به جون مامانم قسم انقدر دلم میخواست هر چی تو دستمه خورد کنم تو سرش .....

پلیس مملکت ما رو باش ....

این همه اراذل تو خیابون مردم میکشن و غارت میکنن .... اونوقت 4 تا ریشوی شکم گنده عوضی ...

مال مردم رو کردن بنز انداختن زیر پاهای کثیفشون ...... زورشون به یه دختر تنها تو یه کوچه خلوت رسیده که چرا روسریت رنگیه؟ چرا حجابت کامل نیست .....

تف به غیریتتون .... تف به حجاب و دینتون ....

حالم از هر چی مذهب و غیرت و امنیت و پلیس به هم میخوره ....

حالم از اون خدایی که شماها نمایندشین به هم میخوره ....

تف به روی همتون ....

بی شرف های مفتخور ....

.

.

.
* ببخشید خیلی عصبانیم ... وگر نه من انقدر هم بی تربیت نیستم .... نخونده بگیرید .....

امروز منو دخترم ... رفتیم و ..........
و
و
و
و
.
.
.
.
.
بهمون قلیون دادن .........
ایول ایول
.
.
دو تایی آی قلیون کشیدیم ...
آی چای خوردیم ...
آی بعدشم بستنی یخی خوردیم ...
آی غر زدیم ...
آی غر زدیم ...
آی خندیدیم ...
آی حال کردیم ...
آی حوووول کردیم ...
آی حالی به حووولی ...
ایول ایول ...( با لحن کامبیز )
.
.
,




 

دلم براش یه ریزه شده ... الان یه هفته است ندیدمش ...
دخملم میخواد بره گیتار یاد بگیره بزنه رو دست متالیکا ....
ماشالله ..  از هر انگشتش هزار و یک هنر میریزه ....
.
.
.
ای جونم ....

نگران نباش عزیزم ...از دیوار مردم میریم  بالا ...
نه؟ .... خب میریم بانک میزنیم ... اون که دیگه پول مردم نیست ... حلاله ....
نه؟ ... خب پس قمار میکنیم ...
فروش مواد چطوره؟
.
.
.
ببین هر کاری تو بگی میکنیم ... ( مثلا ) ... فقط بذاز الان بخوابم ....
.
.
.

خبری نیست .... باز هم همون روزهای هفته و درسها و رفتها و آمدها ...
فقط اومدم بگم دیروز یکی از مهمترین روزهای تمام عمرم بود ...
اینو فقط و فقط واسه خودم نوشتم ...
شیرین جان ... دیروز روز مهمی بود ....

بسیار حوصله ندارم ...
حوصله خوابیدن ......بیدار شدن ... خوردن .... خواندن ... رفتن .... آمدن ...
دیدن .... شنیدن ..... بودن ....
آری ...
بسیار دلم میخواهد نباشم ...
بسیار کسل کننده و بی مزه شده ام ...
بسیار بی انگیزه و بی احساس ...
بسیار بی خواب و غیر قابل تحمل ...
بسیار در خود چیزی نمیبینم ...
بسیار موهایم زشت شده است ....
بسیار دلم میخواهد به طور ادبی غر بزنم ... و به در دیوار ناسزاهای غیر مودبانه بگویم .... بالاخص به آن بانویی که فاطی جون نام داشت و موهایم را زشت کرد ....
بسیار زورگو و بی منطق شده ام ...
بسیار دلم نمیخواهد کاری بکنم تا مورد قبول واقع شوم ...
بسیار دوست میدارم که خودم باشم ...
بسیار میخواهم بگویم همین است که هست ..
بسیار از تکرار کلمه بسیار مشعوف شده و از آن بیهوده استفاده میکنم ...
.
.
.
گویا ... بسیار از وقت خوابم گذشته است ....