نمیدانم ... چرا همیشه بر این باور بوده ام که زن معشوق است و مرد عاشق ....
که زن همه ناز است و مرد همه نیاز ....
که مرد باید تقاضا کند و زن پاسخ دهد ....
که مرد در آغوش بکشد و زن در آغوش جای گیرد ....
مگر نه اینکه همه انسانها را زن به دنیا آورده .. در آغوش گرفته و پرورش داده ....
مگر نه این است زن را لقاح مقدس نامیده اند.....
.
.
.
گاهی بسیار دوست میدارم که پیش پایت زانو بزنم ... دستهایت را ببوسم به تو ابراز علاقه کنم و از تو بخواهم تا همیشه کنارم باشی ... بگویم که از نگاه کردن تو بسیار لذت مبیرم .... بگویم .. چقدر نازی .... مگر مرد نمیتواند ناز باشند ....
و یا برایت دسته گل یا حتی حلقه ی عهد و پیمان بخرم ...
.
.
.
نمیدانم ... در کجای روحم یا ذهنم ... یا وجودم ... این کارها مسخره و تعریف نشده است ....
.
.
در قصه های بچه ها ... شاهدخت ها قورباقه ها رو میبوسن و قورباغه ها به شاهزاده تبدیل میشن.
در زندگی واقعی ... شاهدخت ها شاهزاده ها رو میبوسن و شاهزاده ها به قورباغه تبدیل میشن.
...
میدونم از رفتارم خوشش نیومده .... حتما من ضعیف و ترسو ام و نمیتونم برای اونچه میخوام بجنگم .... نیازی به بوسه نبود .... شاهدخت خودش قورباغه شده
.
.
.
.
میدونی .... گاهی باید بچه بود و روی حرفهایی که باد هواست راه رفت و اعتماد کرد که حرف عین وجوده ...
در صورتی که نیست ....
آخه زندگی بدون این دید خیلی وحشتناکه .... واقعا اعصاب فولادی میخواد .... اینکه هر لحظه فکر کنی رو هیچی و هیچکی نمی تونی اعتماد کنی و تنهایی ...... حتی اگه همه دنیا بهت ابراز علاقه کنن .....
پس بچه باشی بهتره .... یا بهتر به نظر میاد .....
اصلا نا .....
میخوام اینکار بکنم .....
نمیخوام فکر کنم چی میشه ...
میخوام که فکر نکنم ..
مثل روز اول ....
چه خوب بود ....
.
.
.
میخوام بچه باشم ....
دخترک ساده است ....
دخترک انقدر ساده است که به راحتی میتوان او را گول زد .. و با خیالی واهی به عرشش برد و یا نه ... به اعماق تاریکیها .....
.
.
.
دخترک ساده است ....
انقدر که ساعتها مینشیند و به خاطر گلی که سر راهت روییده بود و تو حتی به خاطر نداری کی زیر پا پرپرش کردی اشک بریزد و سوگواری کند ...
.
.
دخترک ساده است ....
دخترک انقدر ساده است که به راحتی میتوان برای او خیالبافی کرد ....
.
.
.
دخترک ساده است ....
انقدر که میتوان به او باوراند که این سیاه است و نه سفید ....
.
.
.
دخترک ساده است ....
انقدر که میتوان ساعتها برایش حرف زد و او نیز با هیجان هرچه تمام تر به حرفهای بی سرو ته تو که میزنی تا سکوت را بشکنی گوش دهد ... و سالها بعد برایت با همان مکثها و هجا ها تکرار کند ...
.
.
.
دخترک ساده است ....
انقدر ساده که دنیا را به اندازه خود و تو میبیند ....
.
.
.
دخترک ساده است ....
انقدر ساده که میتوان به کوچکترین زخمی او را کشت ... و به خیالی ترین بوسه او را زنده کرد ...
.
.
.
.
.
دخترک بس ..... است ....
- ببینم اونجا هم اورکات و وبلاگها فیلتر شدن؟
- نه
- اونجا هم وبلاگ نویسا رو میبرن واسه هیچی شکنجه میکنن مثل بابک؟
- نه
- اونجا هم الکی تو خیابون بهت گیر میدن و ماشینتو میخوابونن و سه روز تو بازداشت نگهت میدارن و نمیذارن به خانوادت خبر بدی؟
- نه
- اونجا هم وقتی یه دختر پسر و بگیرن ... بدون که جرمشون رو بپرسن میبرم میندازن پیش آدمهای ناسزای دیگه؟
- نه
- ببینم .. اونجا اگه یه جونی خیلی دیگه حالیش باشه ... تا سی سالگی فقط میتونه یه پراید بخره؟
- نه
- اونجا هم اگه 100 نفر موافق حکومتن 1000 نفر مخالف ... 4 تا مخالف وارد دانشگاه میشه و 100 تا موافق؟
- نه
- اونجا هم برای مدرک باید پول داد؟
- نه
- ببینم ... اونجا هم استادها هفته ای 70 ساعت تدریس میکنن و بازم با مترو میرن خونشون؟
- نه
- ببینم .. اونجا هم هر کی بخواد وارد دولت بشه باید رفته باشه حوزه علمیه؟
- نه ...
- ببینم اونجا هم گله گله جوون میبرن قبرستون چال میکنن و هیچ آدرس هم نمیذارن؟
- نه
- ببینم ... اونجا شغل نصف مردم مسافر کشیه؟
- نه
- بخوای بری سرکار باید فامیل مدیر عاملش باشی یا نامه رهبری داشته باشی؟
- نه
.- اونجا هم ....
- نه
- اونجا ...
- نه ....
.
.
پس چی زر میزنی مادر به خطاها ..... فلان ....
نشستی پیش همون مادر فلانا .. داری راحت زندگیتو میکنی ... به ما میگی لنگش کن ....
.
.
.
- وبلاگ در نبکردی؟
- نه ...
- چرا؟
- تراوشات مغزی ندارم فعلا ....
- آها ...
- تو چی؟ تو هم تراوشات مغزی نداری؟
- چرا .... زیاد .....
- پس چرا نمی نویسی؟
- حوصله ندارم ....
- خب تو تراوشات مغزیتو بگو .. من مینویسم ...
-تراوشات مغزی خودمه ..
- آره ؟! ... دردسرش مال منه ....
- یعنی چی؟
- ها .... ها .......
.
.
.
.
- چطوری؟
- خوبم .. تو خوبی؟
- کجایی؟
- زیر سایه شما
- من سایه ندارم که ...
- اختیار دارین ....
- امتحانا خوبه؟
- نمک رو زخمم نپاش ..
- هه .. من که مرخصیم ...
- رفتی این ترم واسه ثبت نام؟
- نه ..... فکر نکنم برم .. حوصله دانشگاه ندارم ....
- دهه .... حتما میدونی داری چی کار میکنی دیگه ...
- آره بابا شهر در امن و امانه ....
- آره خب ....
- نگفتی کجایی؟
- گفتم که .... پاتو بلند کن منو میبینی ....
- بههههههه .....
.
.
.
.
امتحاناتم بیدِه ..... بااس دَررررس وَخونم .... ....
.
.
.
بله .... این سوم آلبومی که دارم باهاش میرقصم و ورجه وورجه میکنم ....