-
[ بدون عنوان ]
11 مرداد 1385 17:32
باز هم حالمان از ارشیو به هم خورد .... ما خدایان زمین و آسمان پاکش کردیم ... همینی است که هست ... به غرغر هیچ احدالناسی هم توجه نمیکنیم ... گفته باشیم ...
-
[ بدون عنوان ]
10 مرداد 1385 21:13
میس یو .... آل ... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .... میس یو .......
-
[ بدون عنوان ]
10 مرداد 1385 18:45
غیر از مواد مخدر و الکل یه راه دیگه هم هست که نئشه میکنه آدمو ... بگم؟ کافیه دقیقه بشینی زیر دست یک عدد دندان پزشک و عضلاتت رو از ترس منقبض کنی تا برات عصب کشی کنه ... بعد از زدن سه تا آمپول بی حسی که تا گوشات هم سرمیکنه و ۷۵ دقیقه از اون اره کوچیک ها که ۱۰ داره ۱۵ داره امروز فهمیدم که ۶۰ هم داره ... و بعد از اون ویژ...
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1385 23:29
- دستت رو بده به من - نی می دم ... میخوام تهنا برم - بده من دستت رو گم می شی - دُم نی می شم ... بی بین ... تودم بلدم برم .. - خب من گم میشم ... بیا دستم رو بگیر گم نشم ... - نه ... تو هم دُم نی میشی ... بیا دیجه ... - حالا دستت رو بده .... - بی بین اون پِشَره رو ... داره خودش میره دَشتِشو چِسی نَجِرفته چه ... - خب آخه...
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1385 14:48
داشتم زندگیمو میکردما ... نمیدونم کدوم یکی از این آدمای خدا نشناس بود که این لینک مزخرف رو فرستاد .. حالت تهوع گرفتم ... همه تنم مور موره ... تازه ... من احمق فکر کردم واقعیه ... فرستادم واسه برو بچ ... از اون موقع دارم یه زیر چپ و راست فش میخورم که این چی بود ... ولی خدا رو شکر یکی از این دوستان دکتر متخصص بودن و گفت...
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1385 01:46
ممل* اینا به گوسفند چی میگفتن؟ یادته؟ ---------------------------------------------------- * Memol
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1385 01:39
گفت ۴ ماه و ۱۰ روز باید بگذره واسه خانم ها بعد یه رابطه جدید شروع کنن .. من نمیدونستم ... جلل خالق ... گفت ملا ها میگن ...
-
[ بدون عنوان ]
7 مرداد 1385 01:01
-
[ بدون عنوان ]
6 مرداد 1385 16:18
غلط خوردن دایره های قرمز ... سفید ... سبز ... آبی ... صورتی ....زرد .... قهوه ای ... مشکی ... یکی از لذت های زندگیه منه ....
-
[ بدون عنوان ]
5 مرداد 1385 01:33
نمیدونم الان چند وقته که اینجا هستم ... اینجا شهر کوچیکیه ... همه جاش تابلوی نقاشیه .... یه ور کوه ... اون ور دریا ... گاهی که میری بالای کوه ها احساس میکنی روی ابرها هستی ... پر از امنیت و آرامش ... میتونی در ماشین و خونه ات رو باز بذاری بری ... تقریبا همه چیز داره ... الیته غیر از اتوبان و ترافیک و برج های بلند ......
-
[ بدون عنوان ]
31 تیر 1385 15:30
اگر از بنفشه به بام سقوط کنم تو گوش کن که چگونه از دلها پرده بر میدارم بگو بنفشه بگو پرده ها بگو دل . . عجب نیست مخمورم سلامم را بر زبان دارم .... عابران خبر از مرگ من دارند جامه های عابران را برای زمستان افروختم صورتشان را با طلیعه های بهاری پوشاندم در خانه ها ستم بود ... من خبر داشتم . . . من همیشه از آن غمناک بودم...
-
[ بدون عنوان ]
29 تیر 1385 23:33
- رفتم سریالی رو که گفته بودی رو دیدم ... چقدر دختره بی ریخته - واقعا سریال مزخرفیه ... خدا وکیلی نمیدونم چرا انقدر خار و خفیف شدم که میشینم میبینمش ... - خار و خفیف :))
-
[ بدون عنوان ]
27 تیر 1385 11:49
.... There is no future with me ... ... That's all ...
-
[ بدون عنوان ]
26 تیر 1385 13:38
- ببخشید .. تو کیفت دنبال غذا میگشتم - ساندویچ دارم ... ماهی - نه ماهی نمیخورم ... - چرا؟ - ماهی ها تو دریا جیش میکنن - خب بچه ها هم تو دریا جیش میکنن - خب من بچه ها رو هم نمیخورم ...
-
[ بدون عنوان ]
26 تیر 1385 13:32
-
[ بدون عنوان ]
26 تیر 1385 09:14
- سلام - شما؟ - براتون میل زدم - اسمتون؟ - با همین آی دی برای همین آی دی شما میل زدم ... دیروز - امرتون؟ - اون تو نوشتم - خب پس بعدا میخونم .... بای - شما باید آدم خیلی مهمی باشید که اینطور صحبت میکنید - نه نیستم ... من هیچی نیستم ... مطمئن باش ... - نمیدونم .. بدرود ...
-
[ بدون عنوان ]
26 تیر 1385 00:40
خدایا کمکم کن ... میدونم که وجود داری ... میدونم که هستی ... خدایا کمکم کن بتونم دوباره بلند بشم ... بتونم دوباره زندگی کنم خدایا کمکم کن تا بتونم فراموش کنم کمکم کن تا دوباره متولد بشم .... تا دوباره زاده بشم ... کمکم کن تا دوباره شیرین باشم .. همون دختر 14 ساله احساساتی ... خدایا هستی؟ وجود داری؟ خدایا باش ... خواهش...
-
[ بدون عنوان ]
25 تیر 1385 12:01
چرا مینویسم .... نمیدونم ... حتی ذره ای از اون چیزی که تو فکر و وجودم میگذره قابل بیان نیست ... شبهای پر از کابوس ... کابوسهایی که خودت هیولای اون هستی ... از تصور اینکه چقدر عزیزترین کسم رو آزار دادم ... و تا چه حد بدون اینکه بدونم دارم چی کار می کنم عذابش دادم ....... کسی که همه زندگیم بود ... هیچ چیز آرومم نمیکنه...
-
[ بدون عنوان ]
25 تیر 1385 11:58
مدت زیادی بود که آرشیو این بلاگ و بلاگ نامه ها رو بدون لینک گذاشته بودم .... امروز بعد از عوض کردن قالبش دوباره رفتم رندم سری به خاطرات این دو سه سال زدم ... باورم نمیشه یه زمانی انقدر خوشحال بودم و روزگار به این زیبایی داشتم ... اینکه چقدر زندگیم ساده بود و لطیف ... به قول توهندی .. چقدر خوشحال بودم .. چقدر دوستت...
-
[ بدون عنوان ]
24 تیر 1385 18:45
Eternal sunshine of the spotless mind فیلمی که هر بار میبینمش احساس متفاوتی دارم .... این باز فقط زر میزدم و گریه کردم .... مطمئنا اگه من به دکتر این فیلم دسترسی داشتم ازش میخواستم که تمام مربوط به سالی که گذشت از تابشتون تا الان رو از ذهنم بریزه بیرون ...
-
[ بدون عنوان ]
17 آذر 1384 23:03
خب چی کار کنم .... دوستش دارم خب .. اصلا از نگاه کردن بهش کیف میکنم .... حتی اگه دور دهنش کثیف باشه ... میگی چی کار کنم ؟!!!
-
[ بدون عنوان ]
14 آذر 1384 13:45
زیادم بد نیست ... یه سال هی میری استخر و بدنسازی و ماساژ و دوره ... هی غیبت میکنی که شوهرم ال ... مادر شوهرم بل ... خواهر شوهرم دبل ال و بل ... هی میری آرایشگاه و مدل عوض میکنی ... واس خودت ... هی میری جلو آیینه .... میگی کوفتت بشم الهی .... حیف من نبود .... چند فش آب کشیده و نکشیده هم به باعث و بانیش میدی ..... هی...
-
[ بدون عنوان ]
10 آذر 1384 19:34
بسیار آرزو میکنم .... ای کاش دختر احمقی بودم یا اگه الان احمقم بسیار آرزو میکنم که عاقل بودم .... خلاصه آرزو میکردم اینی نبودم که الان هستم ...
-
[ بدون عنوان ]
9 آذر 1384 00:13
خیلی باحالی ها .. کنار گود نشستی میگی لنگش کن ... آره بابا ... خیلی باحالی ....
-
[ بدون عنوان ]
5 آذر 1384 09:13
جالبه ... وقتی یه دختر کوچولو بهت بگه به من حسودی میکنی!!!!
-
جن جن ..... جن جن جن ....... :))
1 آذر 1384 14:32
پیش درآمد بدیهی است که جهان مربوط به جن، عالمی است بسیار گسترده و پیچیده که با این همه تجهیزات برای ما در پرده غیب فرورفته و انسانها با این همه تحقیق نتوانسته اند دستگاهی مجهز بسازند تا بتوانند فعالیت و و جود جن را برای بشر آشکار نمایند و کاملا از پرده خفا به دنیای آشکار و علنی در آورد، چرا که جهانانسانها برای جهان جن...
-
[ بدون عنوان ]
30 آبان 1384 10:26
تولد مبارک ....
-
[ بدون عنوان ]
20 آبان 1384 00:56
آهای ... کتابهای هری پاتر .... آهنگ های موزون .... آهای ... قرص های خواب و اعصاب .... مواد الکلی ... به یاریم بشتابید .... باید بتوانید ... جای صدای شب بخیر و بوسه شبانه مرا پر کنید ... باید بتوانید ... میخواهم بخوابم ... مگر نمیبینید؟ .... خسته ام .... احتیاج به خوابی آرام و لذت بخش دارم .... سریعا اقدام کنید ......
-
[ بدون عنوان ]
19 آبان 1384 20:56
- بازم مثل همیشه .... من عکس العمل نشون دادم .... حالا ازت میخوام کارمو تایید کنی؟ خب؟ - ها ها ها .. چرا خودمون رو گول بزنیم عزیزم ... تکراری شدی دیگه .... ها ها ها ... - راست میگی .. خودم هم به این موضوع فکر کردم .... - آره دیگه .... تکراری شدی دیگه ... ها ها ها - آره ..... ها ها ها .... - ها ها ها .... وایساده کنار...
-
[ بدون عنوان ]
16 آبان 1384 21:03
"Imaginary" I linger in the doorway Of alarm clock screaming Monsters calling my name Let me stay Where the wind will whisper to me Where the raindrops As they?re falling tell a story In my field of paper flowers And candy clouds of lullaby I lie inside myself for hours And watch my purple sky fly over me Don?t say...