-
[ بدون عنوان ]
16 مرداد 1384 01:40
تا وقتی نبود بال بال میزدم که کی میاد ... حالا که اومده ... ناراحتم که اگه تموم بش باید یه سال دیگه واستم تا باز بیاد ... زندگی همینه .... نباید بهش زیاد فکر کرد .... باید چاییتو بخوری .... حالا فعلن بیا چاییتو بخور ... اینم اخریش تا امروز البته ... ....
-
[ بدون عنوان ]
14 مرداد 1384 12:10
یک ظرف پر از میوه ... یک باغ پر از گل .. پرواز پروانه ها .... آواز بلبل ها ... . . دیدین تصویر ماه روی موج دریا ... دیدار آهوی گم کرده .... . . دستکش خوشرنگ ... کفش زرین ... . . . . این تنها چیزی که الان بهش فکر کنم و نیاز دارم .... یه جو آرامش .... فقط یه جو .... یک ظرف پر میوه ... یک باغ پر گل ... پرواز پروانه .......
-
[ بدون عنوان ]
11 مرداد 1384 15:39
Meet me after dark again and I'll hold you I am nothing more than to see you there And maybe tonight, we'll fly so far away We'll be lost before the dawn If only night can hold you where i can see you, my love Then let me never ever wake again And maybe tonight, we'll fly so far away We'll be lost before the dawn...
-
[ بدون عنوان ]
10 مرداد 1384 17:34
-
[ بدون عنوان ]
4 مرداد 1384 13:16
تو این مملکت خراب شده .. سگ باشی بهتر از اینه که دختر باشی ... حالم رو بهم میزنن این آدمهای عوضی که یک ذره معرفت و شعور و انصاف ندارن و میخوان همه رو با آتیش بی شعوری و عوضیگری خودشون بسوزونن ... . . . اه ... دلم میخواد انقدر برم تا به جایی برسم ک نه چشمم این آدمها رو ببینه و نه صدای نحسشونو بشنوه یا بمیرم ... . . ....
-
[ بدون عنوان ]
3 مرداد 1384 21:04
کم کم دارم خسته میشم .... و تو میدونی که از هیچی به اندازه بلاتکلیفی بدم نمیاد و اگه خسته بشم .... دوست دارم بسیار احمق ... بهانه گیر .. بی منطق ... بی حوصله .... بچه و لوس و خلاصه مذخرف باشم ... . . . آره .... کم کم ...
-
[ بدون عنوان ]
2 مرداد 1384 15:21
میگه من فکر میکردم .... اگر توی آب کوسه بخوردت اصلا درد نداره .... ولی دیروز توی آب خودمو نیشگون گرفتم دیدم درد داره ... گو اینکه بیرون آب دردش بیشتره ... . . بچه های این دوره زمونه به چه چیزا که فکر نمیکنن .... میبینی ....
-
[ بدون عنوان ]
29 تیر 1384 22:45
I tried to kill the pain But only brought more SO MUCH MORE I lay dying And I'm pouring crimson regret and betrayal I'm dying, praying, bleeding and screaming Am I too lost to be saved Am I too lost My God, my tourniquet Return to me salvation Do you remember me Lost for so long Will you be on the other side or will...
-
[ بدون عنوان ]
28 تیر 1384 23:37
این که می نویسم دفتر خاطرات نیست .... آتشی است که بر می افروزم در تاریکی ... این آتشی نیست که بر می افروزم در تاریکی .. این خون است ... که تپش آن را میشنوم در لحظه هایم .. گویا می کوبد شاخه ای نا آرام به پنجره خانه ای کوچک .... . . . میترسم ... میترسم ... میترسم ... . . . حتی از بودن .... نه حتی ... دقیقا از بودن ....
-
[ بدون عنوان ]
28 تیر 1384 18:35
-
[ بدون عنوان ]
27 تیر 1384 20:16
کلافه ام ... نمیدونم از گرماست .. یا از زندگی .... یا از ...
-
[ بدون عنوان ]
24 تیر 1384 19:48
خودش میگه بریم بیرون ... بعد خودش باسه من ناز میکنه ... که نمیام .... چرا بهم گفتی بالا چشت ابروهه ... بعدم خودش میره بیرون ما رو نمیبره .... نامرد .... . . . آقا بد گرمه ها ... داغه اصلا .... آدم هیچ غلطی بدون کولر نمیتونه بکنه غیر از کلافه شدن ... من همیشه ترجیح میدیادم از سرما بمیرم تا از گرما .... حالا مطمئنم که...
-
[ بدون عنوان ]
21 تیر 1384 18:24
رفتم توگوگل سرچ میکنم ..... هشت شش چیست؟.... بعد گوگل روفش میدم که چرا هشت رو از شش جدا سرچ میکنه و نمیدونه چیه؟ . . . . من احمق ...
-
[ بدون عنوان ]
21 تیر 1384 16:16
دوباره تابستون شد و دوباره بلاهای آسمانی شروع به نازل شدن سر من .....
-
[ بدون عنوان ]
10 تیر 1384 16:57
آقا خوووووششش گذشت .... . . . . . . دیدی گاهی تو زندگی دلت میخواد Ctrl+Z رو بزنی .... امروز یکی از اون موارد برام پیش اومد ....
-
[ بدون عنوان ]
8 تیر 1384 00:05
مرغک تخم طلایی .... قد قد ..... با بالهای طلایی ....... قد قد ..... تخم طلا برام بذار .... قد قد .... دیر و دیر و دیر .... دار و دار و دار ........... . . . .
-
[ بدون عنوان ]
7 تیر 1384 20:48
- بیا بریم مکه دیگه .... - آره حتما .... همراه استاد عزیز .. آقای ایکس و سید ... - خب مگه بده ؟! دوستت دارن ... - آره خب .... دیگه چی میخوام از خدا ... میدونی چیه؟ ..... اصلانا .... من قیافم عمله پسنده .... - راستی؟ .... یادم باشه به بعضی ها بگم ..... - آخه مسئله اینجاست که بعضی ها که اول منو انتخاب نکردن .. من بعضی...
-
[ بدون عنوان ]
5 تیر 1384 22:30
Perfect by nature I come from self indulgence Just what we all need More lies about a world that Never was and never will be Have you no shame? Don't you see me? You know you've got everybody fooled Look here she comes now Bow down and stare in wonder Oh how we love you No flaws when you're pretending But now I know...
-
[ بدون عنوان ]
5 تیر 1384 14:46
June 26, 2004 دو سه روز بیشتر نیس ولی، رک و راست حرفاشو زد، بعدشم صاف رفت سر اصل مطلب. اونم تو جلسه اول. از همینش خوشم اومد. سبک هم هست. باهاش سنگین نمیشم، بر عکس اون یکی.
-
[ بدون عنوان ]
31 خرداد 1384 20:12
Imaginary" I linger in the doorway Of alarm clock screaming Monsters calling my name Let me stay Where the wind will whisper to me Where the raindrops As they’re falling tell a story In my field of paper flowers And candy clouds of lullaby I lie inside myself for hours And watch my purple sky fly over me Don’t say I’m...
-
[ بدون عنوان ]
28 خرداد 1384 23:02
یک سال پیش در چنین روزی ....
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 23:40
ای بابا من هر چی میشینم پای این اخبار که بلکه از هری پاتر بگه ... هی از انتخابات و تحریم و اینا میگه ... خب اینطوری جو سیاسی آدم میگیره دیگه ... . . . من مثل دوره های قبل در انتخابات شرکت نمیکنم ... چون این انتخابات رو عادلانه و درست نمیدونم و تا جایی که دست خودمه زیر بار زور نمیرم ... به خصوص به عنوان یه دختر ایرانی...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 10:44
جدا داشتم از انتخابات لذت میبردم .... میگفتیم و میخندیدیم و حال میکردیم .... ولی با خوندن چند تا نوشته از کسایی که اصلا انتظار نداشتم ... این موضوع دیگه خنده دار نیست .... . . . سلام من تا به حال در هیچ انتخاباتی شرکت نکردهام. شاید عجیب باشد اما با آنکه در دو دورهی قبل به خاتمی هم رأی ندادهام این بار میخواهم شرکت...
-
[ بدون عنوان ]
23 خرداد 1384 14:04
والا چه عرض کنم ..... چه میتونم عرض کنم .... غیر از اینکه شبها به زور قرص خواب آور ساعت ۶ صب بخوابم و روزا به زور آهنگ و جملات مثبت بشینم سر درسم تا این ۲۰ واحد هم تموم بشه بره پی کارش .... دیگه نمیخوام حماقت ۲ ترم پیش رو تکرار کنم .... فعلن باید خلاف جهت رودخونه حرکت کرد و غرق نشد .... تا بعد ببینیم چی میشه .... فعلن...
-
[ بدون عنوان ]
21 خرداد 1384 21:17
خدای من ..... - چقدر این بانمک شدن .... - تو هم دیدی؟ - واقعا که خیلی مسخره است ... - شماره پاتون چنده؟..... واقعا سئوال اساسی پرسید - آخرش که خدا بود .... - دیگه نمیدونن باید چی کار کنن .... :_& - روی من که شدیدا تاثیر گذاشت .... من حتما میرم به هاشمی رای میدم .... دونقطه دش اند - الله .... اینا کی میخوان درست...
-
[ بدون عنوان ]
20 خرداد 1384 23:44
میدونی .... فکر میکنم وقتی پای احساساتم وسطه .... کاملا منطقم رو از دست میدم و کاملا غرق میشم ... هر چی سعی میکنم ... خودم رو نگه دارم و هیچ کاری نکنم و حرفی رو نباید رو نزنم یا اون کاری که منطقم بهم میگه بکنم ..... نمیشه ... از خودم عقم میگیره ..... دلم میخواد خودم با دستهای بیخودم بزنم تو کلم و بگم ... پاشو .......
-
[ بدون عنوان ]
18 خرداد 1384 22:54
باشه دیگه .... حالا دیگه باسه من میری ۱ روز تمام پیدات نمیشه ... ها ..... حالا باسه من رودرواسی داری دیگه .... باشه .... فقط یادت باشه ....
-
[ بدون عنوان ]
18 خرداد 1384 13:52
مرد - فکر میکنم اوضاع درست پیش نمی ره زن - اما تو دوستم داری .. من هم دوستت دارم .. مگه نه؟ - نمیدنم .... اگر بپرسی رابطه با تو رو دوست دارم میگم آره ... اما اگه بپرسی دلم میخواد بدون تو زندگی کنم .. بازم میگم آره .... - هیچ وقت دلم نمیخواست مرد به دنیا میومدم ....از وضعیت زنانه ام راضیم ... هر چی باشه ... شما از زنا...
-
[ بدون عنوان ]
17 خرداد 1384 15:38
آهای .... هی .... هوی ... با تو ام ... ببینم ... تو همیشه عادت داری غذای امروزت رو از تو آشغالهای غذای دیروزت درآری بخوری؟.... پس چرا تجربه های امروزتو رو از تو آشغای ذهنی دیروزت درست میکنی؟ بیریز بیرون بابا همه آشغالا رو .... . . . .
-
[ بدون عنوان ]
15 خرداد 1384 11:11
دوستت دارم ...